خلاصه و نقد کتابخانه نیمه‌شب اثر مت هیگ

رمان کتابخانه‌ی نیمه‌شب نوشته‌ی مت هیگ در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است. این کتاب در دسته‌بندی فلسفیِ فانتزی قرار می‌گیرد و داستانش این نکته را یادآور می‌شود که اگر ما می‌توانستیم نسخه‌های دیگر از زندگی‌مان را تجربه کنیم چه می‌شد؟ من این کتاب را با ترجمه‌ی علی برازنده‌فر خوانده‌ام و در این نوشته قصد دارم اندکی درباره آن بنویسم.

خلاصه کتابخانه نیمه‌شب اثر مت هیگ

داستان درباره‌ی زنی ۳۵ ساله به نام نورا سید است که از زندگی‌اش ناراضی است و فکر می‌کند با تصمیم‌ها و انتخاب‌های اشتباه، زندگی‌اش را تباه کرده است. او حسرت‌های زیادی در زندگی دارد و دچار افسردگی شدید است. سرانجام یک شب نورا با خوردن تعداد زیادی قرص تصمیم به خودکشی می‌گیرد؛ اما وقتی بیدار می‌شود خودش را در جلوی یک کتابخانه‌ی بزرگ با تعداد زیادی قفسه و کتاب می‌بیند، او متوجه می‌شود که هر یک از کتاب‌ها درواقع یک نسخه از زندگی‌اش با انتخاب‌هایی متفاوت است و بدین ترتیب می‌تواند با باز کردن هر کتاب، نسخه دیگری از زندگی‌اش را تجربه کند.

کتابخانه نیمه‌شب اثر مت هیگ

او نسخه‌های مختلفی از زندگی‌اش را تجربه می‌کند: از یک شناگر معروف المپیک گرفته تا یک ستاره موسیقی راک، دانشمند یخچال‌های طبیعی و…. نورا هرچقدر که نسخه‌های مختلف زندگی‌اش را تجربه می‌کند، به این نتیجه می‌رسد که این زندگی‌ها کاملا دلخواه او نیست و برخلاف قبل که از زندگی بریده بود، دوباره دلش می‌خواهد زنده بماند. درنهایت او از مرگ نجات پیدا می‌کند و تلاش می‌کند که زندگی واقعی‌اش را پیش ببرد.

نقد کتابخانه نیمه‌شب اثر مت هیگ

نویسنده با استفاده از فرضیه‌ی جهان‌های موازی، ایده‌ی محوری داستان را شکل داده و داستانی جذاب و پرکشش را رقم زده است. این ایده در گوشه‌ی ذهن اکثر انسان‌ها وجود دارد؛ بسیاری از ما گاهی اوقات با خود فکر کردیم که: «چه می‌شد اگر در فلان رشته تحصیل می‌کردم؟ چه می‌شد اگر شغل فلان را داشتم؟ الان که به گذشته نگاه می‌کنم، کاش فلان تصمیم را گرفته بودم و …» تغییر گذشته یا امتحان کردن نسخه‌های دیگرِ زندگی‌مان، آن‌قدر موضوع جذابی‌ست که گاهی اوقات به آن فکر کنیم. بنابراین کافی است هنگام خواندن داستان، خودمان را جای شخصیت اصلی بگذاریم و نسخه‌های دیگر زندگی را از نگاه فرد دیگری تجربه کنیم؛ اما در داستان می‌بینیم که این شاید خیلی دلچسب نباشد؛ نگاه نویسنده این است و تا حدودی هم واقع‌گرایانه است، چون ما عاشق لحظه‌ی موفقیت هستیم و نه لزوماً رنج‌ها و تلاش‌هایی که به موفقیت ختم می‌شوند، آن هم رنج‌ها و تلاش‌هایی که می‌توانند طولانی و طلاقت‌فرسا باشند. روند داستان علی‌رغم جذاب بودن، در جاهایی به شدت انتخابی است و انگار نویسنده می‌خواهد به صورت یکطرفه به ما اثبات کند که هر نسخه‌ی دیگری از زندگی نورا بد است و هیچکدام از نسخه‌های دیگر زندگی او ارزش زندگی طولانی را ندارند. همچنین نویسنده به طور دلخواه هر کدام از نسخه‌های دیگر زندگی نورا را طولانی و یا کوتاه می‌کند. درخصوص ایده‌ی محوری داستان (نسخه‌های مختلف زندگی) سه نکته به ذهن من می‌رسد که آن‌ها را در ادامه می‌نویسم:

  • نکته‌ی اول بحث هزینه/فایده (cost-benefit) است، اینکه ما در یک مقطع زندگی «تصمیم الف» را نگرفتیم این بوده است که یا به طور شهودی یا تفکر یا روش دیگری به این نتیجه رسیدیم که هزینه «تصمیم الف» برایمان از فایده‌اش بیشتر است و آن تصمیم را نگرفته‌ایم. درواقع با اطلاعات آن روزمان آن گرفتن یا نگرفتن «تصمیم الف» برایمان منطقی‌تر بوده است.

  • نکته‌ی دوم این است که شخصیت امروز ما (که حسرت گرفتن/نگرفتن «تصمیم الف» در گذشته را دارد) حاصل تصمیم‌ها گرفته شده/نشده و انتخاب/عدم انتخاب یکسری چیزهاست، پس اگر آن «تصمیم الف» در گذشته گرفته می‌شد احتمالاً حاصلش شخصیتی متفاوت با شخصیت فعلی‌مان می‌شد که شاید آن شخصیت جدید ما نیز از «تصمیم الف» متنفر بود و حسرت گرفتن «تصمیم ب» را در دل داشت.

  • نکته‌ی سوم هم این است اگر الان در نظر ما «تصمیم الف» خوب به نظر می‌رسد به خاطر اطلاعات/تجربه/دانشی است که الان در اختیار داریم، اما اگر به گذشته برگردیم با همان سطح از اطلاعات/تجربه/دانشی به گذشته باز خواهیم گشت که پیش از این، در آن نقطه داشتیم.

آیا شما رمان کتابخانه نیمه‌شب اثر مت هیگ را خوانده‌اید؟ خوشحال می‌شوم که نظرتان درباره‌ی این کتاب را در قسمت نظرات بنویسید.


برچسب‌ها:،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.