خلاصه رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز
رمان ۱۰۰ سال تنهایی مشهورترین کتاب گابریل گارسیا مارکز است که آن را در سال ۱۹۶۷ منتشر کرده است. این رمان از آثار مهم ادبیات آمریکای جنوبی است. مارکز این کتاب را در سبک رئالیسم جادویی (ترکیبی از واقعیت، افسانه و تاریخ) نوشته و در آن به شرح زندگی شش نسل خانوادهای با نام «بوئندیا» در دهکدهای خیالی به نام «ماکوندو» پرداخته است. من این کتاب را با ترجمهی محمدرضا سحابی در کتابراه خواندم و در این نوشته قصد دارم اندکی درباره آن بنویسم.
خلاصه رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز
اولین نسل از خانواده گابریل، خوزه آرکادیو و همسرش اورسولا هستند که به خاطر تمسخر مردم همراه چند نفر دیگر به یک مکان دوردست سفر میکنند و دهکدهی ماکاندو را پایهگذاری میکنند. ماکاندو مکانی دورافتاده است که فقط کولیها گاهی به آن سر میزنند و همراه خود اختراعات دنیای مدرن را به آنجا میآورند. یکی از کولیها ملکیادس نام دارد که دوست خوزه آرکادیو میشود و پس از مدتی در خانهی آرکادیو ساکن میشود و نوشتههایی به زبان سانسکریت مینویسد. خانوادهی بوئندیا دارای سه فرزند (دو پسر و یک دختر) میشوند: خوزه آرکادیو، سرهنگ آئورلیانو و آمارانتا. آمارانتا دختر خانواده تا آخر عمر مجرد میماند و سرپرستی دیگر بچههای خانواده را برعهده میگیرد. سرهنگ آئورلیانو از مهمترین شخصیتهای داستان است و در جنگ شرکت میکند و به عنوان سرهنگ و رهبر آزادی خواهان به مبارزه با دولت محافظه کار میپردازد، او در سی و دو جنگ داخلی شرکت داشته و در همهی آنها شکست میخورد. سرهنگ آئورلیانو ۱۷ پسر دارد که یکی از آنها کارخانه یخسازی در ده راهاندازی میکند و پسر دیگرش در دهکده ریل قطار میکشد. این اتفاقات سبب رونق شهر و مهاجرت عدهای غریبه به دهکده میشود و آنها در ماکاندو مزرعه موز به پا میکنند.
بنا به دلایلی، کارگران مزرعه (که ار اهالی ماکوندو بودند) یک روز دست به اعتراض و اعتصاب میزنند و ارتش نیز برای پایان دادن به اعتراض، تمامی معترضان را میکشد. سپس ماجرای بارش باران به مدت ۱۴ سال رخ میدهد. پس از قطع باران اورسولا (مادر خانواده) میمیرد. در نسل آخر، آئورلیانو عاشق خاله خودش آمارانتا میشود و حاصل ازدواجشان نوزادی با دمخوک میشود و آمارانتا در هنگام زایمان میمیرد؛ آئورلیانو از غم این وقایع در ماکاندو که حالا دیگر مترک شده است میچرخد و مشروب میخورد، اما در نهایت به یاد فرزندش میافتد و به خانه برمیگردد و میبیند مورچهها در حال خوردن نوزادش هستند. آئورلیانو یادش میآید که این اتفاقات در نوشتههای ملکیادس پیشبینی شده بود، او به سراغ دستنوشتههای ملکیادس میرود و پس از خواندن آخرین کلمات، خودش نیز میمیرد. بدین ترتیب صد سال تنهایی خانوادهی بوئندیا به پایان میرسد.
خیلی از افراد رمان صد سال تنهایی را به عنوان یک شاهکار ادبی میشناسند، لذا اظهارنظر در مورد آن سخت است؛ به هر حال، نکات زیر بعد از مطالعهی کتاب به ذهن من رسیده است:
-
این کتاب در واقع داستان یک قرن زندگی پر از حادثهی چند نسل از یک خانواده است که هرکدام به نوعی درگیر تنهایی و انزوا هستند، سرانجام این خانواده به نابودی کشیده میشود.
-
عنصر کلیدی در داستان «جادو» و وقایع عجیب و غریب است، ترکیب جادو با اتفاقات معمولی منجر به سبک رئالیسم جادویی میشود که اساس رمان صد سال تنهایی را شامل میشود.
-
تشابه اسامی شخصیتها در داستان ممکن است باعث سردرگمی خواننده شود، به همین خاطر مراجعه به شجره نامه خانوادهی بوئندیا در هنگام مطالعهی کتاب میتواند مفید باشد.
-
خانهی خانوادهی بوئندیا (و همچنین دهکدهی ماکوندو در درجهی دوم) درواقع صحنهی اصلی داستان است و همهی شخصیتهای داستان معمولا وقتی که در آن ساکن هستند داستانشان روایت میشود و با مرگ/خروج از خانه و دهکدهی ماکاندو از شمول داستان خارج میشوند.
آیا شما نیز رمان صد سال تنهایی را خواندهاید؟ خوشحال میشوم که نظرتان دربارهی این کتاب را در قسمت نظرات بنویسید!
برچسبها:مرتضی اسدی،معرفی کتاب،بهترین ترجمه صد سال تنهایی،خلاصه کتاب 100 سال تنهایی،نقد کتاب 100 سال تنهایی،رئالیسم جادویی در صد سال تنهایی،