خلاصه و نقد فصل ششم سریال آینه‌ی سیاه (Black Mirror)

فصل ششم سریال آینه‌ی سیاه (بلک میرور) اخیرا منتشر شده است و شامل 5 قسمت می‌شود و از آنجایی که قبلا هم خلاصه و نقد فصل‌های قبلی این سریال را نوشته‌ام، در این نوشته قصد دارم به بررسی، نقد و خلاصه‌ی هر یک از قسمتهای اول، دوم، سوم این فصل بپردازم؛ فصل 6 بلک میرور در مقایسه با فصل پنجم، قوی‌تر است؛ اما همچنان نسبت به فصل‌های ابتدایی این سریال (4-1) نمایش ضعیف‌تری را ارائه می‌دهد.

خلاصه و نقد سایر فصل‌های سریال آینه‌ی سیاه:

قبل از شروع نقد و بررسی قسمتهای فصل ۶ سریال بلک میرور اجازه بدهید که امتیازهای هر قسمت را در دو سایت معروف Rotten Tomatoes و IMDb ببینیم:

  امتیاز در Rotten Tomatoes امتیاز در IMDb
قسمت اول 92% 7.5/10
قسمت دوم 82% 7.4/10
قسمت سوم 91% 7.5/10
قسمت چهارم 55% 5.3/10
قسمت پنجم 100% 6.8/10

نقد و خلاصه‌ی قسمت اول فصل ششم سریال آینه سیاه: Joan Is Awful

داستان قسمت 1 فصل 6 سریال بلک میرور در زمان حال اتفاق می‌افتد.

این قسمت داستان زنی به نام Joan است که یک زندگی معمولی داد و ناگهان متوجه می‌شود که شرکتی به نام Streamberry (مثل نتفلیکس) به وسیله‌ی هوش مصنوعی در حال ساخت یک سریال از روی وقایع روزانه زندگی‌اش است. پخش این سریال زندگی او را مختل می‌کند و او متوجه می‌شود که از سنسور وسایل همراهش نظیر موبایل برای ثبت رخدادهای روزانه‌اش استفاده می‌شضود و هر شب قسمت جدید این سریال براساس اتفاقاتی که در روز برای Joan می‌افتد ساخته شده و در پلتفرم Streamberry قرار می‌گیرد. Joan برای ثبت شکایت تلاش می‌کند، اما توسط وکیلش متوجه می‌شود که چون در ابتدای استفاده از سرویس برری «توافقنامه کاربری» را پذیرفته است، شرکت برری تمامی حقوق را برای خودش محفوظ دانسته و امکان شکایت وجود ندارد. درنهایت Joan به همراه بازیگری نقش اصلی سریال، به شرکت Streamberry می‌رود و کامپیوتر کوانتومی -که به وسیله هوش مصنوعی سریال را می‌سازد- را از بین می‌برد.

داستان این قسمت از چند منظر قابل بررسی است، نخست آنکه این روزها با وجود ابزارهای هوشمند عملا حریم خصوصی افراد در حال از بین رفتن است؛ دستگاه‌های زیادی در طول روز و شب درحال ثبت فعالیت‌های ما هستند و شرکتهای بزرگ از این اطلاعات برای اهداف تبلیغاتی استفاده می‌کنند، دستیارهای صوتی به مکالمات ما گوش می‌دهند، ساعت‌ها و دستبندهای سلامتی مختصات مسیرهایی که می‌رویم را ثبت می‌کنند، موتورهای جستجو کلیدواژه‌های جستجوی ما را ذخیره می‌کنند و برنامه‌های زیادی در حال ثبت وقایع و اطلاعات زندگی ما هستند؛ بیشتر این اطلاعات جنبه‌ی شخصی دارند اما در جهت اهداف تبلیغاتی مورد استفاده قرار می‌گیرند تا ما تبلیغات «مرتبط‌تری» ببینیم. مورد بعدی توافقنامه و قوانینی (Terms & Conditions) است که این روزها هر سرویسی برای خودش دارد و ما با خواندن یا حتی استفاده از آن سرویس، آن را پذیرفته‌ایم؛ مثلا فیسبوک در توافقنامه‌ی کاربری‌اش این مورد را دارد که می‌تواند از تصاویری (حتی شخصی) که در آن آپلود شده است برای مقاصد مورد نظر خودش استفاده کند. از این نوع بندهای قانونی در توافقنامه‌های کاربری شرکتهای بزرگ زیاد یافت می‌شود. اطلاعات ما به علاوه‌ی توافقنامه‌ی کاربری، شرکت‌های فناوری را بسیار قدرتمند کرده است؛ این‌ها را بگذارید در کنار هوش مصنوعی (که با سرعت زیادی در حال پیشرفت است) تا متوجه شوید در آینده‌ای نه‌چندان دور با چه غول‌های بی‌شاخ و دمی مواجه خواهیم شد.

نقد و خلاصه‌ی قسمت دوم فصل ششم سریال سیاه آینه: Loch Henry

قسمت 2 فصل 6 سریال بلک میرور یک داستان مرموز و ترسناک را روایت می‌کند.

این قسمت داستان شخصی به نام دیویس است که با پارتنرش برای ساخت یک مستند به روستای زادگاهش می‌رود و در آنجا با بازخوانی جنایتی قدیمی (که در آنجا اتفاق افتاده است) تصمیم به ساخت مستندی درباره‌ی آن می‌گیرند. آنها با کنکاش بیشتر متوجه می‌شود که والدین دیویس در آن جنایت دخیل بوده‌اند و درنهایت این اتفاقات باعث خودکشی مادرش و کشته شدن پارتنرش می‌شود. مستند دیویس برنده جوایز می‌شود، اما در نهایت می‌بینیم که او خوشحال نیست.

داستان این قسمت کمتر به نقد تکنولوژی جدید می‌پردازد و داستانی را روایت می‌کند که کمی مشابه قسمت سوم از فصل اول سریال است، اینکه لزوما همیشه فهمیدن حقیقت ممکن است برای انسان خوشایند نباشد. در پایان داستان دیویس مستند تاثیرگذار خود را ساخت و جایزه‌ی برتر را هم گرفت؛ اما در ازای آن چه چیزی از دست داد؟ شاید زندگی‌اش. جمله‌ای معروف وجود دارد که می‌گوید: «اگر زیباترین باغچه را هم بیل بزنی، حداقل یک کرم در آن پیدا خواهی کرد.»

سریال آینه سیاه | Black Mirror

نقد و خلاصه‌ی قسمت سوم فصل ششم سریال سیاه آینه: Beyond the Sea

در قسمت 3 فصل 6 سریال بلک میرور با یک داستان چالشی و جالب مواجهیم، به نظر من این قسمت بیشترین نزدیکی را به روند چالشی و انتقادی سریال در فصلهای موفق اولیه (۴-۱) دارد.

قسمت سوم داستان در سال ۱۹۶۹ رخ می‌دهد و درباره‌ی دو فضانورد به نام‌های دیوید و کلیف است که در ماموریتی فضایی هستند؛ به لطف تکنولوژی از بدن هر فضانورد، یک ماکت جسم‌مانند ساخته شده است که آنها از طریق آن می‌توانند در اوقاتی از هفته به پیش خانواده‌ی خود بازگردند و زندگی در روی زمین را تجربه کنند. همه چیز خوب است تا روزی که جوانانی از فرقه‌ی هَپی‌ها به خانه‌ی دیوید می‌روند به بهانه‌ی دخالت در کار طبیعت، ماکت زمینی و تمام اعضای خانواده‌ی دیوید را می‌کشند. پس از این اتفاق دیوید بسیار افسرده می‌شود و همکارش کلیف از ترس اینکه اقدام دیوید به خودکشی منجر به بروز مشکل (یا حتی مرگ او) در فضاپیما شود و نیز از سر دلسوزی، به دیوید پیشنهاد می‌دهد که برای روحیه گرفتن از ماکت زمینی او استفاده کند و از طریق طبیعت و نقاشی حال روحی خود را بهتر کند. طولی نمی‌کشد که دیوید از طریق سفرهای زمینی‌ای که با ماکت کلیف انجام می‌دهد، دلباخته‌ی همسر کلیف می‌شود. کلیف وقتی متوجه این قضیه می‌شود مشاجره‌ی سختی با دیوید می‌کند و او را از استفاده از ماکت زمینی‌اش محروم می‌کند. درنهایت یک روز دیوید مخفیانه از ماکت کلیف استفاده می‌کند و به زمین می‌رود و خانواده‌ی کلیف را می‌کشد…

داستان این قسمت پایانی دلخراش دارد و در عین حال این نکته را متذکر می‌شود که مسئولیت انسانی ما در مواجهه با یک فرد آسیب دیده چیست؟ تا کجا می‌توان به یک فرد آسیب دیده کمک کرد و خود، آسیب ندید؟ لطف فضانورد دوم (کلیف) به دیوید (که همه خانواده‌اش را از دست داده است) دو وجه دارد: یکی ترحم و دلسوزی و دیگری ترس؛ ترس از اینکه هر تصمیم هلاکت‌بار دیوید تاثیری مستقیم روی زندگی/مرگ کلیف در فضاپیما دارد. به عبارت دیگر کلیف دو انتخاب دارد: انتخاب اول اینکه نسبت به وضعیت دیوید بی‌تفاوت باشد و درنهایت با خودکشی دیوید، زندگی خود کلیف هم تهدید و یا به احتمال بالایی نابود می‌شود، انتخاب دوم هم چیزی است که در فیلم نشان داده می‌شود و حاصلش نابودی خانواده‌ی کلیف است. در هر دو صورت زندگی کلیف همانند زندگی دیوید نابود می‌شود تا این دو انسان با هم مساوی شوند و برتری رشک‌برانگیزی نسبت به یکدیگر نداشته باشند؛ می‌توانیم به جای فضاپیما یک جامعه را در نظر بگیریم و به جای دو فضانورد دو همکار، دوست یا رقیب؛ با آسیب دیدن یکی، دیگری به طور مستقیم از این آسیب تاثیر می‌پذیرد و روند مخرب ادامه دارد. فیلم یک گریز هم به عقاید پوچ می‌زند، وقتی که جوانان هَپی با علم به نادرست بودن کارشان، آن را انجام می‌دهند و درنهایت نیز خودشان را به پلیس تسلیم می‌کنند؛ تبعیت بدون فکر از چیزی که تا حد زیادی نادرست بودن آن برایشان مسجل شده است.

نقد و خلاصه‌ی قسمت چهارم فصل ششم سریال سیاه آینه: Mazey Day

قسمت 4 فصل 6 سریال بلک میرور در دهه‌ی گذشته اتفاق می‌افتد.

داستان این قسمت درباره‌ی گروهی از پاپاراتزی (عکاسان جنجالی از افراد معروف) است که به عکاسی از افراد معروف می‌پردازند. یکی از این پاپاراتزی‌ها به نام بو، پس از اینکه عکس جنجالی‌اش از یک هنرپیشه منجر به خودکشی آن هنرپیشه می‌شود، این کار را کنار می‌گذارد. اما بعد به دلایل مشکلات مالی و پیشنهاد وسوسه‌انگیز ۳۰ هزار دلاری عکاسی از هنرپیشه‌ای که مدتی است در انظار عمومی ظاهر نشده است، دوباره این کار را شروع می‌کند، عکسی که عاقبت خوبی برای پاپاراتزی‌ها ندارد…

قسمت چهارم به طور مستقیم عکاسان پاپاراتزی را مورد نقد و نکوهش قرار می‌دهد، افرادی که هیچ قید اخلاقی‌ای برای خود قائل نیستند و در ازای پول حاضر به زیرپا گذاشتن تمام اصول اخلاقی هستند؛ البته نباید یک‌طرفه به قاضی رفت، تا زمانی که نیازی وجود دارد، بازاری برای پاسخ به آن نیاز بوجود می‌آید، در اینجا این نیاز کنجکاوی مردم است؛ کنجکاوی جنون‌آمیزی که به صورت پنهان در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد و افرادی که علاقمند به دیدن هر چیز غیراخلاقی‌ای هستند. در جایی از این قسمت، پاپاراتزی به یکدیگر می‌گویند که یک فرد مشهور باید ریسک افشای اطلاعات خصوصی‌اش را بپذیرد و آن را اجتناب ناپذیر بداند؛ بیشتر افراد مشهور از رسانه‌ای شدن موفقیت‌هایشان لذت می‌برند، اما رسانه‌ای شدن شکست‌هایشان را دوست ندارند؛ از طرفی دانستن درباره‌ی شکست‌ها، جاذبه‌ی بیشتری برای خواندن و دیده شدن دارد. اما این افشای اطلاعات تا کجا باید پیش برود و آیا نباید حدودی برای آن قائل شد؟ به عبارت دیگر افراد تا کجا مجاز هستند که در زندگی خصوصی یک آدم مشهور سرک بکشند و جزئیات جنجالی آن را بدانند؟

نقد و خلاصه‌ی قسمت پنجم فصل ششم سریال سیاه آینه: Demon 79

قسمت 5 فصل 6 سریال بلک میرور در ژانر ترسناک و کمدی ساخته است.

داستان درباره‌ی زنی مهاجر به نام نیدا بوده که در محل کارش از تحقیر و نژادپرستی ناراضی است. او به طور اتفاقی شیطان یک طلسم (به نام گاب) را آزاد کرده و مجبور می‌شود که برای جلوگیری از به پایان رسیدن دنیا، سه نفر را در سه روز بکشد؛ کاری که در انجام کامل آن ناکام می‌ماند…

داستان این قسمت از فضای فناوری فاصله گرفته است و همچنین در ابتدای قسمت با برچسب آینه‌ی قرمز نمایش داده می‌شود؛ برچسبی که شاید در آینده نیز قسمتهایی از بلک‌میرور را با آن ببینیم. شاید در این قسمت از موارد چالشی خبری نباشد اما جلوه‌های ویژه خوبی دارد و همچنین خط داستانی آن نیز قوی بوده و داستان از ریتم نمی‌افتد.

اگر شما هم فصل ششم سریال بلک میرور را دیده‌اید؟ خوشحال می‌شوم که نظرات خود را درباره این فصل، برای من و خوانندگان این نوشته بنویسید.


برچسب‌ها:،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.

نظرات


محمدصادق

فصل ۶ نسبت به فصل ۵ (که افتضاح بود) فصل خیلی بهتری حساب میشه، به خصوص قسمت سوم «فراتر از دریا» من را یاد چهار فصل ابتدایی و جذاب بلک میرور انداخت. اگه فصلهای جدید ساخته بشه امیدوارم این فصل ۶ یه جورایی شروع دوباره روند جذاب بلک میرور باشه.