خلاصه و نقد فصل سوم سریال آینه‌ی سیاه (Black Mirror): قسمت‌های اول تا ششم

فصل سوم سریال آینه‌ی سیاه (بلک میرور) در سال 2016 عرضه شده است و در این نوشته من قصد دارم به بررسی، نقد و خلاصه‌ی هر یک از قسمتهای اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم این سریال بپردازم. همانطور که قبلا نیز نوشته‌ام، سریال آینه‌ی سیاه (Black Mirror) دارای نگاهی انتقادی و واقع‌گرا به رابطه‌ی انسان و تکنولوژی است و هر قسمت این سریال داستان و بازیگرانی کاملا مجزا دارد، به طوری که می‌توان هر قسمتی از این سریال را جداگانه و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای دید.

خلاصه و نقد سایر فصل‌های سریال آینه‌ی سیاه:

نقد و خلاصه‌ی قسمت اول فصل سوم سریال آینه سیاه: سقوط آزاد (Nosedive)

قسمت 1 فصل 3 سریال بلک میرور در زمان آینده اتفاق می‌افتد.

در این قسمت با پیشرفت تکنولوژی شاهد دنیایی هستیم که در کنار پول، یک سیستم امتیازدهی نیز برای ارزش‌دهی به انسانها وجود دارد. این سیستم به این صورت کار می‌کند که‌ دو نفر پس از هر ارتباط می‌تواند به طرف مقابل از یک تا پنج امتیاز بدهد. میانگین این امتیازات به عنوان امتیاز فردی هر شخص در نظر گرفته می‌شود که‌ برای همه قابل مشاهده است. در این دنیایی با این قوانین با دختری به نام لِیسی روبرو می‌شویم که با برادرش زندگی می‌کند و برای رسیدن به امتیاز بالاتر بسیار تلاش می‌کند. او در حالیکه دارای امتیاز ۴.۲ است، به میهمانی عروسی دوستش (که امتیاز بالاتری نسبت به او دارد) دعوت می‌شود، او به هدف بالاتر بردن امتیازش راهی شهر دوستش می‌شود و ماجراها و اتفاقاتی که در این سفر برایش رخ می‌دهد باعث می‌شود که‌ امتیازش بسیار پایین بیاید و به ۲.۶ برسد؛ دوست او با دیدن امتیاز کم لِیسی، او را طرد کرده و به او می‌گوید که به جشن عروسی‌اش نیاید، اما لِیسی با ظاهری نه‌چندان مناسب به جشن رفته و هر چه دل تنگش می‌خواهد به زبان جاری می‌کند؛ به طوری که توسط میهمانان جشن امتیازش بسیار پایین می‌آید و توسط پلیس دستگیر می‌شود. در سکانس آخر و در زندان، لِیسی و یک زندانی دیگر، رها از قید و بند امتیاز، هر چه که دلشان می‌خواهند به یکدیگر می‌گویند.

داستان این قسمت از چندین منظر قابل بررسی است؛ اولین نکته بحث امتیاز دادن و امتیازگیری است که‌ در این داستان با ظرافت مطرح شده است؛ شما هر چه با دیگران بهتر رفتار کنید، امتیاز بیشتری می‌گیرید؛ خب در نگاه اول این ویژگی عالی به نظر می‌رسد؛ اما این ویژگی عالی یک جنبه دیگر هم دارد، شما برای رسیدن به امتیاز بیشتر، باید حس واقعی خود را پنهان کنید، اگر در یک ارتباط از شخص مقابل ناراحت با خشمگین شدید، باید این حس را پنهان کنید و رفتار خوبی داشته باشید تا امتیازتان کم نشود؛ چرا که مردم از آدمهای خشمگین یا ناراحت بدشان می‌آید، پس باید برای رسیدن به امتیاز بیشتر نقش بازی کنید. خشم و ناراحتی، همانند خوشحالی بخشی از احساسات ما در زندگی هستند که با حذف یکی از آنها، زندگی بی‌معنی به نظر می‌رسد. برای تجربه‌ی داستان این قسمت لازم نیست زمانی در آینده‌ی دور را در نظر بگیریم؛ رفتار ما در شبکه‌های اجتماعی خیلی شبیه این داستان است، شاید برای شما هم پیش آمده باشد که قبل از اشتراک‌گذاری یک نوشته در توییتر با یک عکس در اینستاگرام، به این فکر کنید که چه چیزی به اشتراک بگذارید تا لایک بیشتری بگیرد. همیشه هم لازم نیست این سوال را از خود بپرسیم؛ شبکه‌های اجتماعی ناخودآگاه ما را به سمتی سوق می‌دهند که مطالب همه‌پسند (عامه‌پسند) به اشتراک بگذاریم، کمتر کسی پیدا می‌شود که در شبکه‌های اجتماعی پُستی از ناراحتی، خشم یا ترس خود به اشتراک بگذارد. نکته‌ی دیگری که در این قسمت از سریال آینه‌ی سیاه وجود دارد این است که ظاهر تمامی آدم‌ها، محیط و وسایل همگی و همگی بسیار زیبا و فانتزی هستند؛ حتی کاراکتر لِیسی هم تلاش می‌کند ظاهرش شبیه عروسک‌های معروف باربی باشد، انگار همه چیز در بهترین حالت خود قرار دارد، چیزی که به طور قطع با واقعیت در تضاد خواهد بود.

نقد و خلاصه‌ی قسمت دوم فصل سوم سریال آینه سیاه: پلی‌تست (Playtest)

قسمت 2 فصل 3 سریال بلک میرور در زمان حال حاضر رخ می‌دهد.

این قسمت داستان پسری را روایت می‌کند که‌ پس از مرگ پدرش به قصد سفر به دور دنیا از خانه خارج می‌شود و به کشورهای مختلفی سفر می‌کند. در آخر سفرش در لندن به دلیل مشکل مالی حاضر می‌شود داوطلب تست یک بازی واقعیت مجازی مدرن شود. این بازی کامپیوتری در ژانر وحشت ساخته شده است و با توجه به ترس‌های ذهنی بازیکن، کاراکتر ترسناک به بازی اضافه می‌کند. در جریان تست بازی، پسر تا حد مرگ می‌ترسد و درخواست انصراف از ادامه بازی را می‌دهد؛ درنهایت سه پایان متفاوت برای این قسمت مطرح می‌شود: نخست اینکه پسر بعد از اتمام بازی حافظه‌اش را از دست می‌دهد و به قرنطینه سایر داوطلبین بازی که آنها هم حافظه‌شان را از دست داده‌اند فرستاده می‌شود؛ پایان دوم که نشان می‌دهد پسر است را با موفقیت پشت سر می‌گذارد و به خانه بازمی‌گردد، اما در خانه مادرش به خاطر مرگ پدر و نبود پسر، دچار فراموشی شده و او را به خاطر نمی‌آورد؛ پایان سوم نیز بدین صورت است که‌ در اثر اختلال امواج موبایل و بازی، پسر در ابتدای تست بازی کشته می‌شود.

داستان این قسمت همانند قسمت‌های قبلی این سریال چالشی نیست و بیشتر یک داستان تقریباً ترسناک را روایت می‌کند. تنها نکته قابل تامل داستان این است که ترسناکترین چیزی که برای یک انسان می‌تواند وجود داشته باشد، قدرت ذهن اوست.

نقد و خلاصه‌ی قسمت سوم فصل سوم سریال آینه سیاه: خفه‌شو و برقص (Shut Up and Dance)

قسمت 3 فصل 3 سریال بلک میرور در زمان حال و شهر لندن اتفاق می‌افتد.

داستان درباره پسرک نوجوانی است که لپ‌تاپ‌اش به یک بدافزار آلوده می‌شود و یک هکر ناشناس کنترل وب‌کم لپ‌تاپ او را به دست می‌گیرد و یک شب از پسرک در حین انجام اعمال غیراخلاقی (گشت‌وگذار در سایت‌هایی هرزه‌نگاری) فیلم ضبط می‌کند. هکر ناشناس با استفاده از این فیلم شروع به باج‌گیری از پسرک می‌کند و از طریق پیامک یک ماموریت به او محول کرده و با GPS گوشی او را ردیابی می‌کند. در ادامه پسرک متوجه می‌شود که‌ تمام افراد دیگری که در حین اجرای مأموریت با آنها تعامل دارد، همگی به نوعی یک راز سر به مٌهر نزد جناب هکر دارند که در صورت فاش شدن آبروریزی و رسوایی برای آن‌ها به همراه دارد. در اجرای ماموریت، پسرک مجبور به سرقت از یک بانک می‌شود و پس از انتقال پول سرقت شده به یک جنگل متوجه می‌شود که‌ این پول درواقع جایزه یک مبارزه تن به تن است که قرار است میان او و یکی دیگر از قربانیان انجام شوند. در انتهای داستان نیز می‌بینیم وقتی پسرک با چهره‌ای خونین و لنگان لنگان در حال بازگشت به خانه است، هکر ناشناس یک ترول خندان برای او می‌فرستد، چند لحظه پس از این پیام مادر پسرک با او تماس می‌گیرد و معلوم می‌شود که‌ هکر فیلم ضبط شده از پسرک را پخش کرده است؛ درواقع در آخر داستان هکر تمامی رازهای قربانیان را، با وجود اینکه آنان فرامین او را اجرا کرده‌اند به صورت عمومی فاش می‌کند.

داستان این قسمت از جنبه‌های گوناگونی قابل بررسی است. نخست اینکه تمامی شخصیت‌های داستان به نوعی مستحق مجازات هستند، پسر نوجوانی که در انتهای داستان متوجه می‌شویم که هرزه‌نگاری مربوط به کودکان را دیده است، فرد متاهلی که در پی رابطه‌ی نامشروعی بوده است و … همگی این افراد مرتکب کارهایی شده‌اند که از نظر اخلاقی بسیار ناپسند هستند و همین آنها را مستحق مجازات می‌کند. هکر ناشناس داستان نیز درنهایت سعی در مجازات این افراد دارد. اما اشکال کار کجاست؟ دوباره داریم به دوگانگی اخلاقی که در داستان خرس سفید (قسمت 2 فصل 2) به آن پرداختیم، می‌رسیم؛ آیا هکر ناشناس صرفاً برای اجرای عدالت قربانیان را آزار می‌دهد؟ با از آزار قربانیان لذت می‌برد؟ آیا او برای محاکمه گناهکاران در جایگاه بی‌طرف قرار دارد؟ دستورات دشواری که به قربانیان برای انجام می‌دهد تا چه حد جنبه اصلاحی دارد؟ آیا هکر ناشناس به جای فرشته‌ی عدالت، دیوی نیست که با اذیت کردن افراد بیچاره عقده‌های فروکوفته خود را خالی کند؟ نکته‌ی بعدی یک یادآوری به ما بینندگان این قسمت است؛ اگرچه شاید الان هکری ناشناس در حال رصد فعالیت‌های ما در اینترنت نباشد، اما ما تا چه حد در فضای مجازی، به صورت اخلاقی عمل می‌کنیم؟ اگر روزی تاریخچه‌ی فعالیت‌های ما در دنیای مجازی و شبکه‌ی اینترنت برای عموم قابل دسترس باشد، آیا موجب رسوایی ما خواهد شد؟

سریال آینه سیاه | Black Mirror

نقد و خلاصه‌ی قسمت چهارم فصل سوم سریال آینه سیاه: سن جونیپرو (San Junipero)

قسمت 4 فصل 3 سریال بلک میرور در زمان آینده رخ می‌دهد.

داستان درباره یک تکنولوژی مکانی مجازی به نام سن جونیپرو است که‌ انسان‌ها می‌توانند در بهترین حالت جسمی خود هفته‌ای چند ساعت را در آنجا بگذرانند. سن جونیپرو شبیه یک شهر ساحلی زیبا با مراکز تفریحی بسیار است. در این داستان عشق دو زن به تصویر کشیده می‌شود که‌ درنهایت هر دوی آن‌ها پس از مرگ به سن جونیپرو می‌روند و با خوبی و خوشی تا ابد در آنجا زندگی می‌کنند.

داستان این قسمت برخلاف اکثر قسمت‌های بلک‌میرور دارای پایانی امیدبخش است. هر چند که داستان سن جونیپرو همانند قسمت دوم این فصل، چالشی نیست و نکته‌ی خاصی برای نقد و بررسی بیشتر در اختیار ما قرار نمی‌دهد.

نقد و خلاصه‌ی قسمت پنجم فصل سوم سریال آینه سیاه: مردان علیه آتش (Men Against Fire)

داستان قسمت 5 فصل 3 سریال آینه سیاه در زمان آینده و در مکانی نامعلوم اتفاق می‌افتد.

این قسمت داستان ارتشی پیشرفته و قدرتمند با تسلیحات و امکانات پیشرفته نظامی را نشان می‌دهد، از توانایی ترسیم سه‌بُعدی نقشه عملیات گرفته تا سیستم‌هایی برای کمک به نشانه‌گیری بهتر و اسلحه‌های تک‌نفره با قدرت تخریب بالا. اما در این میان، یک سیستم کنترل ذهنی به نام مَس (Mass) وجود دارد که گفته می‌شود برای کمک به سلامت روانی سربازان مورد استفاده قرار می‌گیرد. این ارتش در حال جنگ با گونه‌ای جهش‌یافته از انسان‌هاست که چهره‌هایی بسیار کریه و زشت دارند و شبیه زامبی هستند و اصطلاحا «سوسک» نامیده می‌شوند، گفته می‌شود که این سوسک‌ها دارای بیماری هستند و در صورت کشته نشدن این ویروس را به بقیه انتقال می‌دهند. در این داستان با سربازی روبرو می‌شویم که در انجام وظایف خود بسیار مصمم است و در یکی از عملیات‌ها موفق به کشتن دو زامبی (سوسک) می‌شود، بدین ترتیب توسط ارتش و سیستم کنترل ذهنی مَس مورد تقدیر قرار می‌گیرد؛ هدیه سیستم مَس به او یک رویایی جنسی جذاب در خواب است. اما سرباز در جریان کشتن دو زامبی نوری سبز می‌بیند که فعالیت روزانه او را با اختلال مواجه می‌کند، ظاهرا این نور سبز عملکرد دستگاه ذهنی مس را مختل کرده و باعث می‌شود که سرباز در عملیات‌های بعدی، دیگر زامبی‌ها (سوسک‌ها) را به شکل کریه و زشت نبیند، بلکه آنها را با چهره‌ای همانند انسان‌های عادی می‌بیند و همچنین می‌تواند با آنها صحبت کند، این باعث می‌شود که او هراسان و نگران از دستورات سرپیچی کند و درنهایت توسط ارتش بازداشت شود. در بازداشتگاه، متخصص سیستم ذهنی مس به او می‌گوید که در گذشته و در جریان جنگ جهانی دوم، درصد بالایی از سربازان برای آنکه مرتکب قتل انسانهای دیگر نشوند عمدا در نشانه‌گیری چند متر بالاتر از هدف را انتخاب می‌کردند؛ اما اکنون سیستم ذهنی مَس این امکان را فراهم می‌کند که سربازان بدون عذاب وجدان بتوانند دشمنان (انسان‌های دیگر) را بکشند. در آخر داستان نیز متخصص به سرباز دو گزینه برای انتخاب می‌دهد: اینکه یا با این حقیقت عذاب‌آور که انسان‌های بی‌گناه را کشته است تا آخر عمر زندگی کند، یا خاطرات چند روزه‌ی او توسط سیستم ذهنی مَس پاک شود ؛در انتهای داستان به نظر می‌رسد که سرباز گزینه‌ی دوم را انتخاب می‌کند.

داستان این قسمت سریال بلک میرور داستانی چالشی است و دوباره ما را با یک دوگانگی اخلاقی روبرو می‌کند؛ آیا پالایش نسل انسان کار درستی است؟ کشتن یک نسل به دلایلی نظیر: آسیب‌پذیر بودنِ بیشتر دربرابر بیماری‌ها، ضریب هوشی پایین، تمیلات جنایی، انحرافات جنسی. از بین بردن گونه‌ی ضعیف برای بالا بردن شانس تولید گونه‌های قوی؛ قانون بقا، چیزی که در گذشته در طبیعت زیاد اتفاق می‌افتاده است. نکته‌ی دوم داستان نیز به بُعد وجدانی انسان‌ها مربوط است، وقتی ما ندانیم که چه کار وحشتناکی انجام می‌هیم دیگر از انجام آن احساس گناه و عذاب وجدان نداریم؛ چیزی که سیستم کنترل ذهنی مَس برای سربازان انجام می‌داد، اما آیا ناآگاهی از انجام یک کار به مثابه عدم انجام آن است؟ نکته‌ی آخر نیز مربوط به روستاییان داستان (سایر افراد غیرنظامی) است که با وجود اینکه سیستم کنترل ذهنی برای آنها وجود نداشت و سوسک‌ها را به شکل انسان می‌دیدند، اما حاضر به همکاری با ارتش شده‌اند؛ در دوره‌ای که عده‌ای می‌خواهند با پالایش نسل‌ها، به بقای نسل بشر و انسانیت کمک کنند، اما به نظر می‌رسد که انسانیت سال‌هاست که مرده است.

نقد و خلاصه‌ی قسمت ششم فصل سوم سریال آینه سیاه: منفور ملت (Hated in the Nation)

داستان قسمت 6 فصل 3 سریال آینه سیاه در آینده‌ای نزدیک رخ می‌دهد.

این داستان یک موضوع پلیسی-جنایی را شرح می‌دهد. در این قسمت می‌بینیم با انقراض زنبورهای عسل، پروژه‌ای برای تولید زنبورهای رباتی موسوم به زنبورهای مقلد، توسط چند دانشمند ایجاد شده است که مورد حمایت مالی دولت واقع شده است. دولت از این پروژه‌ی تحقیقاتی برای مقاصد غیراخلاقی نظیر شنود و نظارت بر جامعه استفاده می‌کند. از سویی دیگر به ناگاه در روزمرگی‌های جامعه، یک کمپین توییتری راه می‌افتد که در آن از مردم می‌خواهد که تصویر کسی که از نظرشان منفور است با یک هشتگ خاص توییت کنند. به طور غیرمنتظره‌ای مشخص می‌شود هر فردی که هر روز، افراد بیشتری برای منفوریتش در توییتر هشتگ بزنند، در پایان همان‌روز به طور مرموزی کشته می‌شود. از طریق این کمپین 5 نفر (عمدتا از سلبریتی‌ها و افراد مشهور) در طول 5 روز کشته می‌شوند. با پیگیری‌های پلیس مشخص می‌شود، فردی که این کمپین را راه انداخته است و پنج نفر را به قتل رسانده است، مهندسی بوده است که قبلا در پروژه‌ی زنبورهای مقلد کار می‌کرده است و با هک و نفوذ در سیستم کنترلی زنبورها و سیستم شنود دولت، موفق به یافتن محل شخص قربانی شده و با فرستادن یک زنبور مقلد به درون بدن فرد قربانی، او را به قتل می‌رساند. روز پنجم، در حالی که بسیاری از مردم برای کشتن نخست‌وزیر هشتگ زده بودند، مشخص می‌شود که کار این هکر به نوعی یک آزمون اجتماعی بوده است و او با ذخیره‌کردن اطلاعات تمام افرادی که از روز اول این کمپین هشتگ زده‌اند؛ اطلاعات مکانی آنها را استخراج کرده و برای کشتن هر نفر، زنبور به آنجا می‌فرستد. در جریان این آزمایش اجتماعی، در روز آخر تمام افراد هشتگ زننده (چیزی در حدود سیصد هزار نفر) توسط زنبورها به قتل می‌رسند.

داستان این قسمت از جهات زیادی قابل تامل است، نخست رفتار انسان‌ها در شبکه‌های اجتماعی مورد نقد قرار می‌گیرد، بسیاری از کمپین‌ها و کارزارهایی که در شبکه‌های اجتماعی راه می‌افتد، برای افراد شرکت‌کننده جنبه سرگرمی و تفریح را دارد، غافل از اینکه اوضاع برای فرد یا افرادی که هدف این کمپین‌ها هستند، معمولا سرگرم‌کننده نخواهد بود! برای درک بهتر موضوع حملات کامنتی ایرانیان به پیج افراد سیاسی یا ورزشی معروف را در نظربگیرید، صفحه اینستاگرام دختر ترامپ در سال 2017، صفحه فیسبوک لیونل مسی در سال 2013، داور بازی ایران-آرژانتین در جام جهانی 2014 و سایر واکنش‌هایی که می‌توانید در این صفحه ویکی‌پدیا آنها را ببینید، اکثر افراد شرکت‌کننده در این کمپین/حمله کامنتی، صرفا برای سرگرمی و به طور کلی موضوعی غیرجدی به این کمپین می‌پیوندند، اما اثرات این حملات/کمپین‌ها معمولا در حد سرگرمی باقی نمی‌ماند و گاهی بسیار جدی است.

آیا شما هم فصل سوم سریال آینه سیاه را دیده‌اید؟ چه نکاتی از این شش قسمت سریال برای شما جالب بوده است؟ خوشحال می‌شوم که نظرات خود را درباره این نوشته و قسمت‌های فصل سوم سریال آینه سیاه برای من و سایر خوانندگان این نوشته بنویسید.


برچسب‌ها:،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.

نظرات


Felani

از نقد هایی که کردین مسرور شدم و با اینکه همه قسمت های فصل۳ رو حداقل ۲ بار دیدم ولی نکات جالبی گفته شد، چیزی که موجب آزار من شد اینه که نگاه شما به هیچ عنوان بی طرفانه نبود، قسمت هایی که از اون ها لذت بردید رو به صورت گسترده مورد بحث قرار دادین ولی از قسمت هایی که لذت نبردین به سادگی گذشتین!به هر حال موفق باشید!

همايون

من برخلاف شما فكر مي كنم داستان قسمت 2 از اين فصل خيلي جالب است از اين حيث كه چند سكانس مختلف از مردن وجود دارد كه عليرغم تصور بيننده از مرگ و خاتمه داستان زندگي، مردن و خاتمه زندگي به سكانس ديگري موكول ميشود. اين تعليق براي بيننده اين باور را موجب مي شود كه مرگ خاتمه زندگي نيست و فقط يك تاخير در روايت زندگي است!

Neo

بر‌خلاف نظر‌ منتقد،من‌ فکر‌میکنم‌ قسمتهای۲و۴‌این‌فصل‌ چالش‌ برانگیزترین‌ قسمتهای‌این‌فصل‌اند.این دو قسمت منو یاد فیلم inception و این سوال میندازه(تو از کجا میدونی که الان خواب نیستی).
و اینو میگم که خریدن بلک میرور توسط نت فلیکس باعث شد صحنه های اضافی سریال (که‌به‌ماجرای‌فیلمهاش‌هم‌لطمه‌میزد)به اندازه باشه و این کار خوبی بود که انجام شد.