خلاصه و نقد ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر
رمان ناطورِ دشت (یا ناتورِ دشت) اثر جروم دیوید سلینجر است که ابتدا به شکل دنبالهدار و سپس به صورت یک کتاب در سال ۱۹۵۱ منتشر شده است. ناطور دشت، داستان سه روز زندگیِ نوجوانی به نام هولدن را از زبان خودش روایت میکند. من این کتاب را با ترجمهی احمد کریمی خواندم و میخواهم کمی دربارهاش بنویسم.
خلاصه ناطور دشت اثر جی. دی. سلینجر
شخصیت اصلی داستان، نوجوانی به نام هولدن کالفیلد است و داستان از جایی شروع میشود که هولدن در تحصیل مردود و از مدرسه اخراج میشود، او تصمیم میگیرد سه روز زودتر از موعد، مدرسه را ترک کند و قبل از بازگشت به خانه، چند روزی را در نیویورک بگذراند. در طول این چند روز، هولدن در شهر پرسه میزند، به مکانهای مختلفی (مثل هتل، بار، کافه، سالن نمایش و…) در شهر میرود و با آدمهای مختلفی -از دوستان قدیمی گرفته تا افراد ناشناس- صحبت میکند و وقت میگذراند، درخلالِ این رویدادها، ما با افکار و نظرات هولدن آشنا میشویم و پی میبریم که او از فرهنگِ غالب جامعه دلزده است و احساس تنهایی، سردرگمی و افسردگی میکند. در پایان داستان، هولدن به دیدن خواهر کوچکش میرود و قصد دارد از او خداحافظی کند؛ اما وقتی میبیند که خواهرش هم مثل خودش میخواهد فرار کند، نظرش تغییر میکند و به خانه بازمیگردد.
پس از خواندن کتاب ناتور دشت سلینجر، نکات زیر توجه مرا جلب کرد:
-
عنوانِ انگلیسی کتاب The Catcher in the Rye است که مترجم آن را به ناتورِ (=نگهبان) دشت ترجمه کرده است؛ نام کتاب چیزی است که هولدن در خیالپردازیاش، دوست دارد شغلش آن باشد: نگهبانی که در دشتی از گندم (Rye) ایستاده و کودکانی را که در حال بازیاند، از افتادن به دره نجات میدهد.
-
این رمان سرشار از نمادهاست؛ مثلاً سفری که هولدن آغاز میکند، نمادی از بلوغ و رشد درونی اوست؛ او که معتقد است در دنیایی پر از دروغ، صداقتِ کودکی ارزشمندترین چیز است، به این نتیجه میرسد که نمیشود تا اَبد، کودک ماند و بایستی بزرگشدن را پذیرفت. از دیگر نمادهای داستان میتوان به کلاه قرمز هولدن اشاره کرد که نمادِ تفاوت و استقلال او از جامعه است. همچنین موزهی تاریخ طبیعی، نماد ثبات است؛ چیزی که با گذر زمان تغییر نمیکند.
-
هولدن در واقع از اکثر افرادی که میشناسد متنفر است، به جز دو نفر: یکی برادرِ کوچک فوتشدهاش و دیگری خواهر کوچکترش؛ مرگِ برادر کوچک، باعث شده است که پاکی و صداقتِ کودکی برای هولدن مقدس شود و او دربرابر بزرگشدن و ورود به دنیای آدمبزرگها (که پاکی و صداقت ندارد) مقاومت کند. اما حضور خواهر کوچکترش باعث میشود که این مقاومت بشکند و او درنهایت واقعیت را بپذیرد.
-
نویسنده در کتاب، به نوعی فرهنگ حاکم و جامعه (آن روز) کشورش را نقد میکند و از سطحی شدن تمام شئونات زندگی از قبیل هنر، فرهنگ، اندیشه و… ناراضی است؛ در جای جای کتاب این گلایه را از زبان هولدن میخوانیم که خیلی چیزها از نظرش دروغین یا جعلی است و او آنها را phony مینامد.
آیا شما کتاب ناطورِ دشت (یا ناتورِ دشت) اثر جروم دیوید سلینجر را خواندهاید؟ خوشحال میشوم که نظرتان دربارهی این کتاب را بنویسید.
برچسبها:مرتضی اسدی،معرفی کتاب،
