شعری زیبا از هاشم جاوید

پیر خرد یک نفس آسوده بود / خلوت فرموده بود.

کودک دل رفت و دو زانو نشست / مست مست،

گفت: تو را فرصت تعلیم هست؟ / گفت هست.

گفت که ای خسته ترین رهنورد / سوخته و ساخته ی گرم و سرد،

بر رخت از گردش ایام گرد / چیست برازنده ی بالای مرد؟

گفت: درد.

گفت: چه بود ای همه دانندگی / راست ترین راستی زندگی؟

پیر که اسرار خرد خوانده بود / سخت در اندیشه فرو مانده بود

ناگه از شاخه ای افتاد برگ

گفت: مرگ.


برچسب‌ها:،،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.

نظرات


باران

خیلی خوب بود 💐🙏