معرفی و خلاصه‌ی کتاب زندگی در شرق مسلمان اثر پیر پونافیدن

چند وقت پیش ترجمه‌ی انتخابی آقای عباس جوادی از کتاب «زندگی در شرق مسلمان» را خواندم و به نظرم نکات جالب و مفیدی را درباره‌ی زندگی ایرانیان در صد سال پیش ارائه می‌دهد. نویسنده‌ی این کتاب پیر پونافیدن، به مدت ۳۶ سال کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی بوده است و خاطرات خود را از این سال‌ها در این کتاب نوشته است. او ابتدا این کتاب را به روسی نوشته است و همسرش آن را به انگلیسی برگردانده است. بخش مربوط به ایران با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» در این کتاب آمده است. شما همچنین می‌توانید نسخه انگلیسی کتاب را به صورت آنلاین در سایت archive.org ببینید.

نویسنده‌ی کتاب «زندگی در شرق مسلمان» پیر پونافیدن نام دارد،‌ او سالیان زیادی در خاورمیانه (از جمله کشور ما ایران و عثمانی) به عنوان کنسول کشور روسیه زندگی کرده است و این کتاب درواقع حاصل تجربیات و مشاهدات وی از این کشورهاست. از آنجایی که پیر پونافیدن جزء تحصیل‌کردگان آن روزگار (حدودا ۱۰۰ سال پیش) بوده است و به خاطر شغلش در کشورهای مختلف زندگی کرده است، توصیف و مشاهداتش از جامعه و فرهنگ ما، دقیق و تا حدود زیادی به صورت بی‌طرف است.

چیزی که در این کتاب برای من بسیار جالب بود این است که بسیاری از ویژگی‌های اخلاقی و فرهنگی جامعه‌ی صد سال پیش ایران، که نویسنده در این کتاب به آن اشاره کرده است، هنوز هم در جامعه امروز ما وجود دارد؛ برای مثال چیزی مثل رشوه گرفتن (یا به قول نویسنده حق حساب) هنوز هم چیزی بسیار عادی و رایج در جامعه ماست، یا تعریفی که جامعه ما برای «زرنگی» دارد، با تعریف آن در صد سال پیش تفاوت چندانی ندارد، و یا عدم آشنایی جامعه با تفریحات رایج جوامع دیگر در طول این صد سال تغییر زیادی نداشته است. به نظر من خواندن این کتاب می‌تواند پاسخی خوبی به سوال «چرا اوضاع جامعه ما این‌گونه است؟» حداقل از نظر تاریخی بدهد.

همانطور که در ابتدای این نوشته گفتم، آقای عباس جوادی بخش مربوط به ایران را در ۱۱ قسمت به صورت انتخابی ترجمه کرده است که شما می‌توانید از طریق لینک‌های زیر، آن‌ها را بخوانید:

زندگی در شرق مسلمان (در سرزمین شیر و خورشید)

در ادامه این نوشته چند نقل قول از کتاب را برای شما آورده‌ام که به نظر من جالب بوده است. نخست توصیف نویسنده از مراسم نوروز را بخوانید:

نوروز شاد‌ترین و مردمی‌ترین جشن ایرانی است که بیست و یکم ماه مارس، در پایان زمستان و اولین روز بهار یعنی اولین روز سال ایرانی جشن گرفته می‌شود و این، نوروز را در ضمن به منطقی‌ترین و طبیعی‌ترین جشن برای آغاز یک سال نو تبدیل می‌کند. چندین هفته پیش از آغاز سال نو خانه تکانی می‌کنند. اشیای کهنه را با نو عوض می‌کنند. هر کس صاحب دستکم یک دست لباس و یک جفت کفش نو می‌شود. اصولا هر کس که از نظر سنی بزرگ‌تر است به کسی که جوان‌تر است، هدیه می‌دهد. روز اول سال نو همه شاد و خندان هستند. لباس‌ها و کفش‌های نوی خود را پوشیده، به دید و بازدید همدیگر می‌روند و عید را تبریک می‌گویند. هدیه‌ها مبادله می‌شود. شیرینی و میوه می‌خورند. آخرین روز مراسم نوروز، سیزدهمن روز سال نو است. چون سیزده عدد نحسی به شمار می‌رود، همه آن را به صورت یک «پیک نیک ملی» در بیرون شهر می‌گذرانند. برای یک ایرانی هیچ کـِیفی کامل نیست مگر اینکه همراه با نشستن دسته‌جمعی و تفریحی روی یک قالی گسترده، روی سبزی، زیر یک درخت و در کنار یک جویبار باشد.

درخصوص غذاهای ایرانی هم نویسنده مشاهدات کاملی داشته است:

خوراک‌های ایرانی خوش‌طعم و رنگارنگ هستند. برنج به انواع و اشکال گوناگون پخته می‌شد. مواد اصلی خوراک ایرانی گوشت گوسفند، مرغ و سبزی‌ها هستند. در ایران گونه‌های گوشت محدود است. گاو‌های ایرانی از جنس خوبی نیستند و گوشتشان چندان خوش طعم نیست. از گاو بیشتر برای باربری و کمی‌ هم دوشیدن شیر استفاده می‌شود. برنج و هر نوع سبزی و میوه که سمّی نباشد خورده می‌شود. نوشیدنی‌های شیرین یعنی آب با شکر و شربت میوه‌های مختلف فوق‌العاده محبوب و در عین حال بسیارخوش طعم هستند. خود «شیرینی» چیزی است که بدون آن زندگی ایرانیان قابل تصور نیست. هیچ مهمانی و شادی بدون شیرینی کامل نیست. شیرینی‌های ایرانی بسیار متنوع و خوش مزه هستند. اصولا ایرانیان در مورد غذا فوق العاده ساده و قانع هستند. گاه شگفت زده می‌شوید که چطور یک ایرانی با خوردن فقط یک تکه نان و کمی‌پنیر و انگور می‌تواند یک روزتمام، کاری سنگین بکند. شراب حرام و ممنوع است، اما ایرانیان راه یافتن آن را می‌دانند. ایرانیان اصولا شراب نمی‌نوشند و وقتی که می‌ نوشند، مانند ما برای لذت بردن از طعم شراب نه، بلکه با نیت مست شدن شراب می‌‌خورند.

نویسنده در جای دیگری از کتاب درخصوص معماری و نحوه‌ساخت خانه‌ها در ایران اطلاعات جالبی را به ما می‌دهد:

ایرانی‌ها بنّا‌های ماهری هستند که دیوار‌های ضخیم و بلندی می‌سازند. این بنّا‌ها روی دیوار‌ها می‌‌ایستند و به‌تدریج که دیوار مرتفع‌تر می‌شود، آنها هم بالا تر می‌روند. کارگرهایی که روی زمین آجر‌ها را تک‌به‌تک به «اوستایشان» پرتاب می‌کنند، با زمزمه ترانه‌هایی یکنواخت اما خوشایند این کار را انجام می‌دهند و اوستا با مهارت آجر‌ها را در هوا می‌ قاپد و روی هم می‌ چیند. خاک لازم برای ساختمان خانه‌ها از همان محوطه ساختمان بدست می‌آید و به‌همین دلیل سطح اکثر خانه‌ها و حیاط‌های ایرانی از سطح کوچه‌ها پایین‌تر است. در حیاط درخت بید و تبریزی و یا درختان میوه و گل می‌کارند. هیچ‌کدام از پنجره‌ها به کوچه و خیابان باز نمی‌شوند. از در که وارد شدید، از باریکه ای که دو طرفش درخت کاشته شده، می‌روید تا به یک حوض و گل‌های کاشته شده در دورو بر آن می‌رسید. ایرانی‌ها گل را خیلی دوست دارند. آنچه که ما در غرب «مبل» می‌نامیم در خانه‌های معمولی ایرانیان یافت نمی‌شود، زمین‌ها پوشیده از فرش‌های رنگارنگ است. در دورادور اتاق و کنار دیوار تشک‌ها و بالش‌های رنگارنگ چیده شده اند تا مهمانان بتوانند به راحتی روی زمین بنشینند. انواع چینی‌ها، شمعدان‌های ایرانی و کار‌های دستی و ظریف همراه با شیرینی‌های رنگارنگ در تاقچه‌ها چیده می‌شوند. زیر طبقه هم‌کف خانه‌ها زیرزمین است که در بعضی نقاط ایران از آن به‌عنوان انبار استفاده می‌شود و در بعضی مناطق دیگر کشور در گرمای تابستان آنجا رفته استراحت می‌کنند، چونکه کم‌نور تر است و هوای خنک‌تری دارد. باید گفت که در سرتاسر ایران یافتن یک آپارتمان بسیار مشکل است. هر کس در یک خانه مستقل با حیاط زندگی می‌کند و بعید است مثلا دو خانواده در یک خانه زندگی کنند، حتی اگر فقیر باشند.

نویسنده در قسمتی از کتاب به معرفی ساختار شهرهای ایران می‌پردازد و توصیفی که از گرمابه (حمام عمومی) ارائه می‌کند بسیار جالب است:

حمام‌ها مکان‌های بزرگی هستند که زیر سطح زمین ساخته می‌شوند. سقف آنها گنبد مانند است و شیشه دارد تا نور خارج به داخل حمام نفوذ کند. از بیرون، در ورودی حمام را می‌توان با دیدن لُنگ‌های رنگارنگی شناخت که آویخته شده‌اند تا خشک شوند. هر حمام دارای چندین اتاق است که برای شست‌وشو در نظر گرفته شده است. اما یکی از این اتاق‌ها هم مخصوص رنگ کردن پوست و مو با حناست، از آنجا که تمام کار رنگ کردن پوست و مو در حمام چندین ساعت طول می‌کشد، اتاق‌های حمام که مخصوص این کار هستند به نوعی «کلوب» مشتریان تبدیل شده است. مشتری‌ها در آنجا نهار می‌خورند، چای می‌نوشند و قلیان می‌کشند و از همه مهمتر صحبت می‌کنند و اخبار روز را بین همدیگر مبادله می‌کنند. هر روز وقت معینی از حمام برای بانوان جدا می‌شود. صاحب حمام پشت بام حمام رفته با نوازش یک شیپور و یا بوق مخصوص آغاز وقت حمام زنانه را با صدای بلند اعلام می‌کند. در ایران غیر مسلمان را به حمام راه نمی‌دهند چرا که فکر می‌کنند بدن غیر مسلمان نجس و بدن مسلمانان پاک است. من در یک شهر کوچک بعد از جر و بحث زیادی با صاحب حمام توانستم به یک حمام بروم. این هم پس از مبادلۀ چندین سکه بین من و او آن هم تنها به یک شرط ممکن شد و آن اینکه یکی از دلاکان حمام مرا کول کند و تا داخل حمام ببرد تا اینکه من با گذاشتن پای خیس خود در حمام، آن را نجس نکنم.

آخرین نقل قول من از کتاب، مربوط به نظر نویسند درباره‌ی یک ویژگی اخلاقی ایرانیان است:

ایرانی امروز آدمی ماتریالیست است، یعنی معنویت‌گرا نیست. وقتی شاعران، گل و بلبل و جویبار آب و گذرا بودن عمر را توصیف می‌کنند، ایرانی این توصیف شعرای گذشته را مانند بخشی از «کیف» روزمره‌اش می‌شمارد. ایرانی خوشش می‌آید در کنار جوی آب، زیر سایه یک درخت و روی سبزه‌ها بنشیند و همانجا چیزی کباب بکند و بخورد و به موسیقی گوش دهد. اما او توجه زیادی به شکوه و حشمت طبیعت دور و برش نمی‌کند و به زیبایی‌های راستین آن اهمیتی نمی‌دهد. او از رقص خوشش می‌آید، اما آنچه که در آن حرکت‌های بدن جست‌وجو می‌کند، بیشتر لذت جسمانی و شهوانی است و نه لذت معنوی و یا زیبایی حرکت بدن و همنوایی آن با اندام انسان‌های دیگر و شکل‌های طبیعت. از مداحان، داستان سرایان و شاهنامه خوانان خوشش می‌آید، اما نه چندان بخاطر معانی آن اشعارو درس‌هایی که می‌توان از آنها گرفت، بلکه به جهت خوش‌آهنگی این اشعار و ریتم معروف وزن و قافیه شعر فارسی که گوشش را نوازش می‌دهد.

آیا شما کتاب زندگی در شرق مسلمان اثر پیر پونافیدن را خوانده‌اید؟ یا با خواندن این نوشته به آن علاقمند شدید؟ در هر صورت خوشحال می‌شوم که دیدگاهتان در مورد این کتاب را در قسمت نظرات این نوشته بنویسید.


برچسب‌ها:،،،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.

نظرات


بیژن

سلام. این کتاب رو تازه خوندم. بنظرم اطلاعات خوبی از گذشته به ما میده، مثلا این بخش از کتاب که مربوط به محرم و عاشوراست تا به امروز هم هیچ فرقی نکرده:

«بغیر از مراسم عزاداری مردم در ده روز نخست ماه محرم، ملا‌ها در تمام ماه و حتی بعد از آن تمام داستان فاجعه کربلا را با جزییات دراماتیک آن در مسجد‌ها بصورتی هنرمندانه و نمایشنامه‌وار شرح می‌دهند و بطوری خستگی ناپذیر آن را تکرار می‌کنند. جماعت نیز پیوسته به شرحی نو از این فاجعۀ آشنا گوش می‌کنند و هر بار همراه با شنیدن این مرثیه‌ها گریه و زاری می‌کنند.»

احمد

عالی بود، وسوسه شدم بخوانمش
با تشکر از وقتی که برای خلاصه کتابها می گذارید.