خلاصه و نقد فصل هفتم سریال آینه‌ی سیاه (Black Mirror)

فصل ۷ سریال آینه سیاه (بلک میرور) در تاریخ ۱۰ آوریل از طرق نت‌فلیکس منتشر شده است. این فصل شامل ۶ قسمت می‌شود. به نظر من سریال آینه‌ی سیاه دو ویژگی مثبت دارد که در سریال‌های دیگر کمتر یافت می‌شود: ۱-نگاه انتقادی (و تقریباً واقع‌گرا) به رابطه‌ی انسان/جامعه با تکنولوژی و ۲-رویکرد آنتولوژی (مجزا بودن داستان و بازیگران) در هر قسمت. من قبلاً خلاصه و نقد ۶ فصل پیشین سریال را نوشته‌ام و در این نوشته به خلاصه و نقد فصل هفتم این سریال می‌پردازم.

خلاصه و نقد سایر فصل‌های سریال آینه‌ی سیاه:

خلاصه و نقد قسمت اول فصل هفتم سریال آینه سیاه: Common People

صفحه قسمت اول فصل 7 سریال بلک میرور در IMDb و راتن تومیتوز

داستان قسمت اول فصل 7 درباره زوجی به نام آماندا و مایک است، آماندا به علت یک توموزر مغزی در آستانه مرگ قرار می‌گیرد و مایک برای درمانش از یک استارتاپ به نام ریورمایند کمک می‌گیرد؛ ریورمایند با یک جراحی رایگان قسمت آسیب دیده مغز را با یک بافت مصنوعی جایگزین کرده و در ازای یک اشتراک ماهیانه، آماندا را به زندگی برمی‌گرداند. همه چیز به خوبی انجام می‌شود تا اینکه این زوج متوجه می‌شوند اشتراک فعلی آنها بعضی از امکانات را ندارد، از جمله اینکه آماندا بیش از حد می‌خوابد، قادر به سفر به خارج از مکان‌های تحت پوشش ریورمایند نیست و در گفتگوهای روزمره شروع به بیان پیام‌های تبلیغاتی می‌کند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند که اشتراک ماهیانه پلاس را خریداری کنند و از آنجایی که درآمدشان کافی نیست، مایک بدون اطلاع آماندا اقدام به انجام کارهای تحقیرآمیز در یک سایت اینترنتی (dumdummies) می‌کند تا هزینه‌های اضافی را فراهم کند. مدتی بعد آنها متوجه می‌شوند که زمان خواب آماندا باز هم بیشتر شده است و مدیرفروش ریورمایند به آنها می‌گوید که توان مغزی او در خواب صرف پردازش سرورهای ریورمایند می‌شود و آن‌ها می‌توانند برای افزایش کیفیت زندگی او، اشتراک ماهیانه لوکس را بخرند. مدتی بعد مایک شغلش را از دست می‌دهد و آن‌ها نمی‌توانند از ریورمایند برای پرداخت اشتراک ماهیانه پلاس مهلت بگیرند؛ سرانجام یک سال بعد آماندا از مایک می‌خواهد که او را از بین ببرد و درحالیکه او مشغول بیان یک پیام تبلیغاتی است مایک با یک بالش او را خفه می‌کند و سپس با یک تیغ به اتاقی می‌رود که لپ‌تاب روی میز، سایت dumdummies را نشان می‌دهد.

داستان قسمت اول فصل ۷، برای بسیاری از ما آشناست، اشتراک‌های ماهیانه که این روزها به قسمت جداناشدنی زندگی بسیاری از ما تبدیل شده است؛ زمانی شما یک کتاب، فیلم، آلبوم موزیک، برنامه نرم‌افزاری، گوشی موبایل و … را می‌خریدید و تا ابد مالک آن بودید، اما الان یک سرویس را به صورت ماهیانه اجاره می‌کنید و تا زمانی که آن هزینه ماهیانه را پرداخت کنید مالک آن هستید و به محض تمام شدن مدت اشتراک دیگر چیزی مال شما نیست؛ این مدل درآمدی مطلوب شرکت‌های تجاری است ولی شاید چندان به مذاق ما خوش نیاید. شیوه‌ی تجاری‌ای که خالی از عواطف انسانی است؛ نرم‌افزارهایی که اگرچه بسیار دقیق‌اند ولی رحم، مروّت، چشم‌پوشی و گذشت در کارشان نیست، چیزی که قبلاً (هر چند کم) در مراودات تجاری افراد با یکدیگر وجود داشت ولی امروز در سرویس‌های ابری، خبری از آن نیست. مورد دیگر که در این قسمت به آن اشاره می‌شود تبلیغات است، امروزه ما در محاصره‌ی تبلیغات تجاری هستیم، در اکثر سرویس‌ها یا ما باید اشتراک ویژه بخریم و کاربر طلایی شویم یا باید تبلیغ ببینیم! چیزی که بسیار بیشتر از چیزی که فکر می‌کنیم در زندگی ما ریشه دوانده است. قسمت اول فصل 7 همچنین نیم‌نگاهی هم به فعالیت پلتفرم‌هایی دارد که روی وجه تاریک انسانی حساب بازکرده‌اند؛ انجام کارهای نامتعارف و تحقیرآمیز برای پول (و شهرت). بهره‌برداریِ تجاری از کنجکاویِ جنون‌آمیزی که به صورت پنهان در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد.

خلاصه و نقد قسمت دوم فصل هفتم سریال آینه سیاه: Bête Noire

صفحه قسمت دوم فصل ۷ در IMDb و راتن تومیتوز

داستان قسمت دوم درباره زنی به نام ماریا است که محقق یک شرکت شکلات‌سازی است. در پی رویدادی ظاهراً اتفاقی، همکلاسی قدیمی ماریا به نام وریتی با او همکار می‌شود. از آنجایی که مایا و وریتی در دوران مدرسه با هم روابط خوبی نداشته‌اند، با آمدن وریتی، اشتباهات و مشکلاتی در کار ماریا بوجود می‌آید؛ ماریا مطمئن است که این مشکلات به وریتی (که در کامپیوتر بسیار خوب بوده است) مربوط می‌شود. سرانجام ماریا با نفوذ به خانه وریتی متوجه می‌شود که او با یک کامپیوتر کوانتومی توانایی تغییر واقعیت جاری به جهان‌های موازی دلخواهش را دارد و وریتی برای انتقام از او واقعیت را تغییر داده است، سرانجام ماریا موفق می‌شود وریتی را بکشد و کنترل کامپیوتر را بدست گرفته و شروع به تغییر واقعیت کند.

قسمت دوم فصل ۷ یک موضوع آشنا در فیلم‌های علمی-تخلیلی را تکرار می‌کند: توانایی تغییر خط زمانیِ واقعیتِ موجود. برای این کار هم از نظریه‌ی جهان‌های موازی و کامپیوترهای کوانتومی استفاده می‌کند تا داستان باورپذیرتر شود. همچنین نیمه‌ی دوم این قسمت، ریتم تندتری دارد و مجموعاً داستان هیجان‌انگیزی را ارائه می‌دهد.

خلاصه و نقد قسمت سوم فصل هفتم سریال آینه سیاه: Hotel Reverie

صفحه قسمت سوم فصل ۷ در IMDb و راتن تومیتوز

داستان قسمت سوم درباره بازسازی یک فیلم عاشقانه‌ی معروف دهه 40 میلادی به نام هتل رویاست. یک بایگر زن معروف (برندی فرایدی) که از نقش‌های کلیشه‌ای خسته شده است، برای نقش‌آفرینی به جای کاراکتر نقش اول مردِ داستان داوطلب می‌شود، بازسازی بوسیله‌ی تکنولوژی جدید و هوش مصنوعی ساخته می‌شود و برندی با گذاشتن یک گجت روی شقیقه به دنیای فیلم وارد می‌شود؛ در ابتدا قرار است که دیالوگ‌های قدیمی فیلم، عیناً توسط برندی تکرار شده و خط داستانی فیلم حفظ شود؛ اما به دلیل مشکلاتی، داستان از خط اصلی منحرف شده و مشخص می‌شود که شخصیت‌های داستان، همگی از نوعی آگاهی برخوردارند و فقط محدود به خط روایی و دیالوگ‌ها نیستند. در طول بازسازی فیلم، برندی یک رابطه‌ی عاشقانه با کاراکتر زن نقش مکمل داستان تجربه می‌کند و درنهایت بازسازی فیلم با داستان متفاوت از نسخه‌ی اصلی انجام می‌شود که به همان اندازه تاثیرگذار و زیباست….

داستان این قسمت شباهت‌هایی به قسمت 4 فصل 3 (سن جونیپرو) است و با دیدنش این ایده به ذهن می‌آید که چه می‌شد اگر ما می‌توانستیم به فیلمی که دوست داریم پا بگذاریم و لحظات و روزهایی را درآن سپری کنیم؟ در فضا و لوکیشن‌های فیلم قدم بزنیم و با شخصیت‌های آن گفتگو کنیم، بازیگرهایی که شاید زنده نباشند و همکلامی با آنها بسیار جالب و جذاب به نظر می‌رسد. رویایی که با پیشرفت روزافزونِ هوش مصنوعی احتمالاً زیاد هم دور از دسترس نیست.

سریال آینه سیاه | Black Mirror

خلاصه و نقد قسمت چهارم فصل هفتم سریال آینه سیاه: Plaything

صفحه قسمت چهارم فصل ۷ در IMDb و راتن تومیتوز

این قسمت در سال 2029 رخ می‌دهد، جایی که کامرون واکر، منتقد مجله پی‌سی زون، به دلیل دزدی و قتل یک فرد ناشناس دستگیر می‌شود. در جلسه بازجویی، او می‌گوید که در جوانی (1994) کالین ریتمن (برنامه‌نویس نابغه) یک نسخه از بازی شبیه‌سازی زندگی به نام Thronglets را به او داده است. کامرون با مصرف قرص‌های مخدر LSD، توانایی برقراری ارتباط با موجودات داخل بازی را پیدا می‌کند و به مرور زمان به آن‌ها وابسته شده و با ارتقای دائمی سخت‌افزار سیستم خود، به بزرگ‌تر شدن کلونی Thronglets کمک کرده است. او حتی با جراحی یک پورت مغزی برای زندگی آنها در درون مغز خود ایجاد می‌کند. در طول بازجویی، کامرون با رسم یک شکل گرافیکی یک کد را به سرور دولت مرکزی منتقل می‌کند. این کد به Thronglets اجازه می‌دهد تا با پخش یک سینگال خاص از طریق سیستم پخش اضطراری عمومی، مغز تمامی انسان‌ها را براساس صلح، برنامه‌ریزی مجدد کنند.

داستان قسمت چهار فصل ۷ با اپیزود تعاملی آینه سیاه: بندراسنچ ارتباط دارد و شخصیت کالین ریتمن در هر دو قسمت حضور دارد. همچنین همزمان با انتشار فصل جدید بلک میرور، بازی موبایل Thronglets هم توسط نت‌فلیکس ارائه شده است. داستان این قسمت پتانسیل بالایی برای شرح و بسط داشته است اما متاسفانه از آن استفاده نشده است؛ این که موجوداتی در یک بازی شبیه‌سازی زنده باشند و برای برقراری ارتباط با انسان‌ها تلاش کنند و برای بهبود زندگی انسان‌ها و حذف خشونت از زندگی انسان‌ها وارد عمل شوند، ایده‌ی جذابی است. داستان با تعلیق و ابهام به پایان می‌رسد؛ اینکه آن موجودات با کشتن تمامی انسان‌ها، انتقام کامرون را (که برایشان مهم است) بگیرند انسان‌های خشن را با مرگ مجازات کنند (کاری که کامرون با فروشنده‌ی مواد کرد) و بدین ترتیب هیچ خشونتی باقی نماند و یا اینکه با حذف خشونت و برنامه‌ریزی مجدد انسان‌ها، جهانی عاری از خشونت بوجود آورند. همچنین آینده‌ای که در آن موجودات Thronglets کنترل امور را بدست بگیرند هم می‌تواند جذاب باشد و هم ترسناک…

خلاصه و نقد قسمت پنجم فصل هفتم سریال آینه سیاه: Eulogy

صفحه قسمت 5 در IMDb و راتن تومیتوز

داستان درباره فردی به نام فلیپ است که به تنهایی زندگی می‌کند، پس از مرگ شریک سابق زندگی‌اش (کارول)، شرکتی به نام eulogy یک کیت فناوری برای او می‌فرستد تا بتوانند از خاطرات فلیپ برای ساخت یادبود مرگ کارول استفاده کنند. فلیپ در ابتدا به دلیل جدایی تلخی که با کارول داشته است تمایل زیادی به یادآوری خاطراتش ندارد و در تمام عکس‌های یادگاری‌اش، چهره کارول را مخدوش کرده است، اما در نهایت متوجه می‌شود که پایان رابطه آنها، ناشی از یک سوءتفاهم بوده است و به تدریج می‌تواند چهره‌ی کارول را به خاطر بیاورد. در پایان فلیپ در مراسم تشیع جنازه‌ی کارول شرکت می‌کند.

این قسمت فناوری جذابی را نشان می‌دهد، تصور کنید می‌توانید به یک عکس قدیمی نگاه کنید و داخل عکس را به صورت سه‌بعدی ببینید، انگار که آن عکس یک پنجره به خاطره‌ای دور است که می‌توان واردش شد، محیط اطراف و افراد داخلش را دید و صداهای اطراف را شنید و هرچقدر که حافظه‌مان یاری کند بتوانیم جزئیات بیشتری ببینیم و لمس کنیم؛ علاوه بر این فناوری جذاب (که شاید در آینده شاهدش باشیم)، داستان عاشقانه‌ی بسیار زیبایی در این قسمت وجود دارد که هم به اندازه‌ی کافی جذاب و گیراست و هم پایانی زیبا دارد.

خلاصه و نقد قسمت ششم فصل هفتم سریال آینه سیاه: USS Callister: Into Infinity

صفحه قسمت 6 در IMDb و راتن تومیتوز

این قسمت دنباله‌ی داستان قسمت 1 فصل 4 سریال آینه‌ی سیاه است، جایی که کلون‌های انسانی که از نسخه‌ی آفلاین بازی روی سیستم رابرت دیلی فرار کرده‌اند، به نسخه‌ی آنلاین بازی راه یافته‌اند که در آنجا میلیونهای بازیکن قصد کشتن‌شان را دارند، کشتنی که با شروع مجدد همراه نخواهد بود. اما آنها در نهایت با از بین بردن بازی موفق به خروج از آن می‌شوند.

این قسمت داستانی با هیجان بالا را روایت می‌کند که سرگرم‌کننده است؛ اما صرفاً در همین مرحله می‌ماند و فاقد اثرگذاری بیشتر در موضوعاتی مثل نقد تکنولوژی یا نمایش نیمه‌ی تاریک آن است. نکته‌ای که شاید در این قسمت جالب به نظر برسد، نمایش افرادی است که در زندگی روزمره رفتارهای عادی دارند، اما کاراکتری که در محیط بازی آنلاین انتخاب می‌کنند، بسیار خشن و جامعه ستیز است؛ گویی در حال گرفتن انتقام دنیای واقعی در یک بازی غیرواقعی هستند.

آیا شما هم فصل هفتم سریال آینه سیاه را دیده‌اید؟ چه نکاتی از این شش قسمت سریال برای شما جالب بوده است؟ خوشحال می‌شوم که نظر خود را درباره فصل 7 سریال آینه سیاه بنویسید.


برچسب‌ها:،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.