مصرفگرایی
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی برای گلدان های لب طاقچه ات ثانیه ای اختصاص نمی دهی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی صفحه مانیتورت جذاب ترین صفحه دنیاست…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی دلت هوس نمی كند دیگر از كوه بالا بروی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی به رفتگر سر كوچه تان لبخند نمی زنی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی صدای بوق ماشینها همه یكسانند…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی چراغ های روشن چت باكست توجه ات را بیشتر از چراغهای خاموش همسایهات به خود جلب می كند…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی فراموش می كنی چایت را باید داغ بنوشی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی بوی آش نذری و قورمه سبزی همسایه اشتهایت را باز نمی كند…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی فست فود ها را به آبگوشت ترجیح می دهی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی تلخی قهوه تو را به خود نمی آورد…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی صدای تق تق برخورد قاشق هنگام شیرین كردن چاییت در صبح ها را نمی شنوی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی هر ثانیه برایت مانند عصر جمعه می ماند…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی تحمل هیچ كس را نداری حتی خودت…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی دیگر زمانی برای از دست دادن نداری…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی بی اعتنا از روز خودت هم عبور می كنی…
دچار مصرف گرایی شدهای، وقتی دلت برای خودت تنگ نمی شود…
پی نوشت: متاسفانه منبع و نویسنده ی این مطلب مشخص نیست.
برچسبها:دلنوشت،مرتضی اسدی،Morteza Asadi،