خلاصه و نقد ماجرای عجیب سگی در شب اثر مارک هادون
کتاب «ماجرای عجیب سگی در شب» یکی از آثار مارک هادون میباشد که اولین بار در سال ۲۰۰۳ منتشر شده است؛ داستان این رمان دربارهی یک پسر نوجوان مبتلا به اوتیسم (سندرم آسپرگر) است و داستان از زبان او روایت میشود. من این کتاب را با ترجمهی گیتا گرگانی خواندهام و اکنون میخواهم کمی در مورد آن را بنویسم. نخست اجازه دهید کمی بیشتر درمورد اوتیسم بدانیم؛ اوتیسم یک اختلال (بیماری) عصبی است که باعث ناتوانی در تعاملات اجتماعی و مهارتهای ارتباطی فرد میشود؛ اوتیسم بر روی درک افراد از دنیا وتعاملاتشان با افراد اثر می گذارد. افراد دارای اوتیسم، دنیا را متفاوتتر از بقیه میبینند، میشنوند و حس میکنند. سندرم آسپرگر طیف ملایمی از اوتیسم را شامل میشود و معمولا افراد دارای سندرم آسپرگر توانایی فوقالعاده بالایی در ریاضیات و حل مسائل دارند. (بیشتر بخوانید)
خلاصه رمان ماجرای عجیب سگی در شب اثر مارک هادون:
⚠️ هشدار لو رفتن داستان: توجه کنید که خواندن این بخش منجر به لو رفتن داستان کتاب میشود.
داستان دربارهی پسر نوجوانی به نام کریستوفر بوون است که در شهری به نام سوئیندون در انگلستان زندگی میکند. او مبتلا به سندرم آسپرگر است و همه چیز را از طریق استنتاج و به صورت منطقی درک میکند، همچنین هیچوقت دروغ نمیگوید. کریستوفر به مدرسهی استثنایی میرود و در ریاضیات استعداد زیادی دارد. او با پدرش زندگی میکند و میداند که مادرش دو سال پیش مرده است. شبی سگ همسایه (خانم شینزر) با یک چنگک کشته میشود و کریستوفر تصمیم میگیرد که قاتل را پیدا کند. کریستوفر به توصیه معلم مدرسه تصمیم میگیرد که عملیات کارآگاهیاش برای پیدا کردن قاتل سگ را مکتوب کرده و کتابی بنویسد. در واقع در تمام مدت ما مشغول خواندن آن کتاب هستیم و تمام داستان را از زبان کریستوفر و با جهانبینی او میخوانیم. کریستوفر شروع به تحقیقات میدانی میکند و با گفتگو با افراد، جستجوی سرنخها و… سعی در حل معما دارد. اما پدر او از این کار کریستوفر ناراحت میشود تا اینکه به طور اتفاقی کتابی که کریستوفر مینویسد را پیدا میکند؛ پدر با یافتن کتاب با کریستوفر مشاجره میکند و کتاب را از او مخفی میکند. در ادامه کریستوفر سعی در حل معمای کشته شدن سگ و یافتن کتاب میکند و کتابش را در اتاق پدر پیدا میکند؛ همچنین در کنار کتاب، نامههایی را پیدا میکند که انگار برای او ارسال شدهاند. کریستوفر شروع به خواندن نامهها میکند و میبیند که نامهها از طرف مادرش ارسال شدهاند؛ و میفهمد که مادرش با همسر سابق خانم شینزر به لندن رفته است و هر هفته برای او نامه مینوشته است، پس او پی میبرد که پدر در مورد مرگ مادرش به او دروغ گفته است.
کریستوفر حالش بهم میخورد و پدر پس از مدتی از راه میرسد و وقتی میفهمد که کریستوفر حقیقت را فهمیده است از او عذرخواهی میکند، همچنین پدر میگوید که سگ خانم شینزر را او برای تلافی جواب رد خانم شینزر کشته است. کریستوفر به این نتیجه میرسد که چون پدر به او دروغ گفته است دیگر قابل اعتماد نیست و چون سگ خانم شینزر را کشنه است، ممکن است او را نیز بکشد، بنابراین با بررسی شرایط تصمیم میگیرد که پیش مادرش در لندن برود و با او زندگی کند. برای همین به زحمت خود را به ایستگاه قطار شهر میرساند و با تلاش فراوان یک بلیط برای لندن میخرد. سپس سوار قطار شده و با خوششانسی خود را به لندن میرساند. از آنجایی که کریستوفر از اجتماع آدمها و افراد غریبه متنفر است اما به هر زحمتی که هست خود را به آدرس مادر در لندن میرساند؛ با ورود کریستوفر روابط مادر و همسر سابق خانم شینزر دچار تنش میشود و با توجه به وضع کریستوفر، مادر به سینوبهن برمیگردد و در خانهای کوچک جدا از پدر در این شهر ساکن میشود. در بحبوحهی این اتفاقات، کریستوفر به هر زحمتی هست، امتحان سطح آ ریاضی را که خیلی برای آن زحمت کشبده است را میدهد و در آن نمرهی الف میگیرد. همچنین پدر برای عذرخواهی از کریستوفر، یک سگ برایش میخرد و قول میدهد که همیشه حقیقت را به کریستوفر بگوید. روابط کریستوفر با پدر رو به بهبودی میگذارد. داستان با بیان امیدها و آرزوهای کریستوفر در آینده تمام میشود.
اما نکات داستان که از نظر من مهم بودهاند شامل موارد زیر هستند:
-
خواندن این کتاب میتواند شروعی برای تغییر ذهنیت ما از اوتیسم باشد، اکثر ما کثر ما از این اختلال جز اسم چیز دیگری نمیدانیم؛ اما مثلا از کتاب میتوان فهمید که چرا افراد مبتلا به اوتیسم از جاهای شلوغ بدشان میآید؟ چون آنها به تمام جزئیات، بسیار توجه میکنند، یعنی تک تک جزئیات ظاهری و رفتار هر فرد را در ذهن خود بررسی میکنند و آن را به خاطر میسپارند و در یک جای شلوغ با آدمهای زیاد، این کار وقتگیر و طاقت فرساست. درخصوص مکانهای جدید یا تغییر ترتیب وسایل هم همین قاعده برای آنها برقرار است. یا درخصوص صحبت با افراد ناشناس، چون در افراد مبتلا به اوتیسم، مهارتهای ارتباطی کامل رشد نکرده است، باعث میشود آنها معانی تکه کلامها و اصطلاحات را نفهمند (مثل آدمهای عادی که در حال یادگیری یک زبان جدید هستند و اصطلاحات و تکهکلامهای زبان جدید را متوجه نمیشوند) و قادر به درک زبان بدن طرف مقابل نباشند این موارد باعث میشود ارتباط با آدمهای جدید برای آنها دلچسب نباشد.
-
لحن و زبان داستان، عالی و باورپذیر است؛ نویسنده به گونهای داسان را شرح میدهد که ما به عنوان خواننده فکر میکنیم واقعا داستان از زبان یک نوجوان مبتلا به اوتیسم شرح داده میشود. مثلا در جایی از داستان، کریستوفر در کتابش مینویسد که از استعارهها که آدمهای دیگر استفاده میکنند خوشش نمیآید؛ بعد در هرجایی از داستانش که از تشبیه استفاده میکند و پرانتز و پاورقی میگوید که از تشبیه استفاده کرده است (نه استعاره). موارد اینچنینی در کتاب زیاد هستند و آنها به باورپذیری داستان کمک میکنند.
-
مورد دیگری که توجه مرا جلب کرد وجود تصاویر در صفحات کتاب است، اکثر رمانهایی که خواندهام/دیدهام در متن داستان، تصویری نداشتهاند، اما در این کتاب، تصاویر به گونهی معناداری به داستان اضافه شدهاند و به فهم بهتری ما در داستان کمک میکنند؛ انگار کریستوفر با کشیدن تصاویر سعی میکند آنچه را که فکر میکند، با ما (خوانندهی کتاب) در میان بگذارد.
-
مسائل جالب ریاضی که در داستان مطرح شدهاند، جذابیت آن را بیشتر کردهاند؛ برای مثال شمارهگذاری فصلها با اعداد اول، یا نوشتن از تجربیات و خاطرات کریستوفر که به ریاضی مربوط میشوند، یا پیوست کتاب که اثبات یک مسئله ریاضی است؛ یا وقتی که کریستوفر برای سرگرمی یا کمکردن استرس، اعداد را به توان میرساند و… . اینها را بگذارید کنار تجربهی ما از ریاضی دوران مدرسه که یک درس سخت و دشوار را برای ما تداعی میکرد.
-
نویسنده در نیمهی ابتدایی داستان، با ایدههای خوب (که در سطرهای بالاتر نوشتهام)، پرداخت داستانش را به خوبی انجام داده است و سطح انتظار ما (به عنوان خواننده) از داستان را بالا برده است، اما نیمهی انتهایی داستان، به صورتی شتابزده مطرح میشود؛ به نظر میرسد که نویسنده سعی میکند داستانی که ساخته و پرداخته است را به سرعت به اتمام برساند و این از جذابیت داستان کاسته است.
-
به نظر من، سفر کریستوفر از سوئیندون به لندن، با سایر قسمتهای کتاب هخوانی ندارد؛ کافی است ماجراهایی که کریستوفر با مادرش بیرون میرود را با این سفر مقایسه کنید؛ اینکه کرستوفر در مواجهه با تعداد زیادی آدم، در کف فروشگاه خوابیده و فریاد میکشد و عملا کار دیگری انجام نمیدهد تا به خانه برگردد، در مقایسه با عبور از زیرگذر پر از آدم در ایستگاه قطار یا ایستگاه پر سر و صدای مترو، کمی غیر منطقی به نظر میرسد؛ همچنین کریستوفر در این سفر بیش از حد خوششانس است و این موارد به واقعگرایی داستان در بخشهای انتهایی، کمی لطمه میزند.
-
اگر داستان این کتاب از زاویهی دید پدرِ کریستوفر تصور کنیم، با یک داستان به شدت ناراحتکننده طرف خواهیم بود؛ پدر کریستوفر فردی است که او را خیلی بیشتر از دیگران درک میکند و در مواجهه با رفتارهای او صبر و حوصلهی زیادی از خود نشان میدهد. به نوعی او زندگیاش را وقف نگهداری از فرزندش کرده است و رفتار کریستوفر بعد از اعتراف پدر به کشتن سگ، اگرچه از نظر کریستوفر منطقی است، اما از زاویه دید پدر بسیار دردآور است.
آیا شما نیز رمان حادثهای عجیب برای سگی در شب را خواندهاید؟ پس نظرتان دربارهی این کتاب را در قسمت نظرات بنویسید!
برچسبها:خلاصه حادثهای عجیب برای سگی در شب،مرتضی اسدی،خلاصه ماجرای عجیب سگی در شب،نقد حادثهای عجیب برای سگی در شب،نقد ماجرای عجیب سگی در شب،معرفی کتاب،
نظرات
پورمهر
کتاب خیلی جالبی هست نوع روایت داستان بسیار نو و تازه است. کتاب کوتاهیه و داستانش خسته کننده نیست چون با طنز امیخته شده
سعید
سلام
بسيار عالي نوشتيد .
سپاسگذارم
جلیل
سلام..منم با نقد و بررسیتون موافقم..بخصوص اینکه برای پدرش داستان ناراحت کننده بنظر میرسید،،، البته پدرشون هم اشتباهاتی داشتن که بزرگ بود... اما ی سوال داشتم : من متوجه نشدم که علت اصلی جدایی پدر ومادر کریستوفر چی بوده؟ ایا توافقی بوده؟ ایا پدرش مشکل اخلاقی داشته؟ در یک جایی بنظر میرسد رفتن مادر کریستوفر پیش اقای شیرز را خیانت میداند ایا این درست است؟ بعد ایا در اخر مادر کریستوفر تنها و بدون ارتباط با پدر کریستوفر و. بدون ارتباط با اقای شیرز و کنار کریستوفر زندگی میکند درست؟ ...در کل این داستان واقعا فوق العاده بود و بسیار هیجان انگیز و از طرفی از غافل گیر کننده ترین کتاب هایی بود که خوندم: بخصوص وقتی یهویی فهمید مادرش زندست...یاد اوری: ممنون میشم سوالی که پرسیده بودم رو پاسخ بدید.. اگه به این شمارع پیامک بدید شما یا فردی ممنون میشم: ۰۹۰۱۱۱۷۹۶۳۹
مرتضی اسدی
@جلیل، تا جایی که من به خاطر دارم، در داستان به مشکل اخلاقی پدر کریستوفر اشاره نشده بود، همچنین به نظر میرسد تلاش پدر برای ارتباط با خانم شینزر و کشتن سگ او و ... اقدامی جهت تلافی رفتار مادر (یا شاید از سر تنهایی) باشد. در جواب سوال آخر هم فکر کنم مادر تنها به سینوبهن برمیگردد و یک آپارتمان جدا اجاره میکند.
ژیلا
این کتاب عاااااااالیه من برای فرزندان نوجوانم خریده بودم ولی خودم عاشقش شدم روایت بسیار روان و جذابی داره و حیف که کتاب های بیشتری از این نویسنده نیست !
مژگان
سلام. من این کتاب رو تازه تموم کردم، با بقیه رمانهایی که خوندم خیلی فرق داشت، من تصویرسازیهاش رو دوست داشتم.