ماه رمضان
خودش گفته مساجد خانه ی من هستند ، اما راستش من هیچ وقت این جمله را درک نمی کردم ، لا اقل مساجدی که من دیده بودم شباهتی به خانه ی خدا نداشتند. اغلب مساجد به خانه هایی می ماندند که صاحبش مدتها ست به انجا سر نزده ، فرشهای کهنه و کثیف با رایحه ی جوراب، ساعتهای خاک گرفته و از کار افتاده ، مهرهای شکسته ، جانمازهای نشسته ، خانه ای که بیش از همه پیرزنها و پیرمردها به آنجا سر می زنند، و بیش از همه محل مجلس ختم و روضه و گریه است با خادمینی که مسجد را ملک خودشان می دانند نه خانه ی خدا. [۱]
متاسفانه این تصویر ذهنی خیلی از ما از مسجد و اماکن مذهبی است…تصویری که چندان شایسته این مکانها نیست، مکانهایی که برای ما محلی معنوی محسوب می شوند…محلی فراتر از خانه ی ما…مکانی که نه تنها از لحاظ معنوی ، بلکه از تمام جهت ها کامل و الگو باشد… محلی که باید نماد باشد….نماد دین ما باشد…
شاید بگویید که مساجد را هر ساله در هفته ای به نام خودشان تمیز و پاکیزه می کنند، ولی در اکثر موارد این تمیز کردن بیشتر شامل یک نظافت سطحی مثل جارو زدن یا تمیز کردن شیشه ها می شود…
ماه رمضان شاید فرصت خوبی باشد که دیدگاهمان نسبت به خیلی از مسائل را عوض کنیم ، تفکر مان را نو کنیم و از سطحی نگری پرهیز کنیم…
[۱]. بخشی از کتاب “خدا خانه دارد” اثر فاطمه شهیدی
برچسبها:فاطمه شهیدی،دلنوشت،خدا خانه دارد،مرتضی اسدی،Morteza Asadi،