خلاصه رمان پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
رمان پیرمرد و دریا یکی از مشهورترین رمانهای ارنست همینگوی است؛ داستان این رمان درباره یک پیرمرد ماهیگیر است و داستان بزرگترین صید او را روایت میکند. وقایع و اتفاقهایی که در این رمان رخ میدهد همگی ساده و باورپذیر هستند که این از نکات مثبت این رمان است. ارنست همینگوی در رمان پیرمرد و دریا، پیروزی و شکست را به صورت واقعگرایانهای ترسیم میکند که این امر باعث جذابیت این رمان شده است. من این رمان را چند وقت پیش خواندم و اکنون میخواهم خلاصه آن را بنویسم.
خلاصه رمان پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی:
داستان دربارهی پیرمردی به نام سانتیاگو است که یک ماهیگیر بسیار باتجربه است، ولی مدت ۸۴ روز است که هیچ ماهیای صید نکرده است؛ به همین خاطر شاگرد او که پسری به نام مانولین است از سوی والدینش از همراهی پیرمرد در ماهیگیری منع شده است؛ با این حال پسرک پیرمرد را بسیار دوست دارد و با اینکه او را در صید ماهیگیری همراهی نمیکند، ولی همواره به وضع پیرمرد رسیدگی میکند و نیازهای او را برطرف میکند. پیرمرد و پسرک به بازی بیسبال علاقه زیادی دارند و در طول داستان دربارهی آن گفتگو میکنند. علاوه بر بیسبال پیرمرد شیرهایی که در سفر به آفریقا دیده را بسیار دوست دارد و شبهای زیادی خواب شیرهای آفریقا را میبیند. پیرمرد باور دارد که عدد ۸۵ عدد شانس است و او میتواند در روز هشتاد و پنجم یک صید بزرگ داشته باشد.
پسرک طعمه و وسایل صید را برای پیرمرد تهیه میکند و پیرمرد در صبح روز هشتاد و پنجم قایقاش را در آب انداخته و به تنهایی راهی صید ماهی میشود. در طی یک روز، پیرمرد از ساحل بسیار دور میشود به آبهای عمیق خلیج میرسد؛ ظهر روز بعد و پس از انتظارهای فراوان سرانجام یک نیزه ماهی بزرگ طعمه را میبلعد و پیرمرد که قادر به بالا کشیدن این ماهی بزرگ نیست سعی میکند که طناب ماهیگیری را نگه دارد تا نیزه ماهی خسته شده و سرانجام بتواند آن را صید کند. دو روز و دو شب به همین منوال میگذرد و فشار طناب ماهیگیری پیرمرد را خسته و زخمی میکند. در روز سوم نیزه ماهی خسته شده و شروع به چرخیدن به دور قایق میکند، پیرمرد متوجه خسته شدن نیزه ماهی شده و و با این که بسیار خسته و بیرمق است، با تلاشهای فراوان نیزه ماهی را به کنار قایق کشانده و با فروکردن نیزهای در بدنش آن را میکشد.پیرمرد نیزه ماهی را به کنار قایق میبندد و پاروزنان بهطرف ساحل حرکت میکند و در راه به این فکر میکند که در بازار چنین ماهی بزرگی را از او به چه مبلغی خواهند خرید؛ اما پیش خود بر این باور است که هیچکس لیاقت خوردن این ماهی باوقار و بزرگ منش را ندارد. در راه بازگشت، کوسهها که از بوی خون پی به وجود نیزه ماهی بردهاند برای خوردنش هجوم میآورند و در چند نوبت مقدار زیادی از گوشت نیزه ماهی را میخورند؛ پیرمرد چندتا از کوسهها را از پا درمیآورد، ولی در نهایت شب که فرامیرسد کوسهها تمام ماهی را میخورند و فقط اسکلتی از او باقی میگذارند و پیرمرد به خاطر قربانی کردن ماهی خود را سرزنش میکند. در روز بعد پیرمرد پیش از طلوع آفتاب به ساحل میرسد و راهی کلبهاش شده و از شدت خستگی به خوابی عمیق فرومیرود.
در صبح آن روز، عدهای از ماهیگیران برای تماشا به دور قایق او و اسکلت نیزهماهی جمع میشوند و از بزرگی آن تعجب میکنند. اما شاگرد پیرمرد، مانولین، فقط سلامت پیرمرد برایش مهم است و برای او در کلبهاش روزنامه و قهوه میبرد. وقتی پیرمرد از خواب بیدار میشود به پسرک قول میدهد که بار دیگر همراه هم برای صید ماهی به دریا بروند. پیرمرد از فرط خستگی زیاد دوباره به خواب میرود و خواب شیرهای سواحل آفریقا را میبیند.
اما نکات داستان که از نظر من مهم بودهاند شامل موارد زیر هستند:
- در جای جای داستان پیرمرد با خودش حرف میزند؛ نجواهای درونی او همیشه او را وسوسه به انجام کارهایی دیگر میکنند، ولی قوهی منطق پیرمرد دوباره او را به هدف اصلی او که همان صید ماهی است دعوت میکند.
- امید و تلاش برای رسیدن به هدف در این رمان بسیار خوب به تصویر کشیده شده است، در طول مدتی که نیزهماهی، پیرمرد و قایقاش را به دنبال خود میکشد، پیرمرد امید خود را از دست نمیدهد و دست از تلاش برنمیدارد.
- بخش قابل توجهی از داستان به نکات و اصول ماهیگیری میپردازد و به خواننده این نکته را میآموزد که صید یک ماهی بسیار فراتر از انداختن یک قلاب در آب است.
- ترسیم تلاش، پیروزی، غرور و شکست در این داستان بسیار واقعگرایانه بوده است؛ برخلاف بسیاری از داستانها که با پایانی خوش همراه هستند، ارنست همینگوی در رمان پیرمرد و دریا بر واقعگرا بودن به جای آرمانگرایی تاکید زیادی دارد.
- زیباییهای دریا در این داستان همراه با جزئیات توصیف شدهاند و این امکان را به خواننده میدهد که بتواند تمام این زیباییها را در ذهن خود مجسم کند.
- برخی از جملات این رمان بسیار زیبا هستند و میتوان از انها به عنوان جملات قصار یاد کرد؛ از جمله «انسان واقعی ممکن است نابود شود ولی هرگز شکست نخواهد خورد.»
آیا شما نیز رمان پیرمرد و دریا را خواندهاید؟ خوشحال میشوم که دیدگاههای خود را درباره این رمان از طریق ارسال نظر با من و سایر خوانندگان این نوشته درمیان بگذارید.
برچسبها:خلاصه پیرمرد و دریا،مرتضی اسدی،خلاصه رمان پیرمرد و دریا از ارنست همینگوی،Morteza Asadi،معرفی کتاب،
نظرات
بهار
سلام.خوندن این رمان برای من خیلی خسته کننده بود از نظر من جالب نبود.
حسن
سلام من این کتاب رو سالها پیش خونده بودم در این کتاب امید به فردای بهتر و تلاش برای رسیدن به اون به تصویر کشیده شده اگر ما هم بتونیم این امید به بهتر بودن رو توی ذهن خودمون زنده نگه داریم حتما موفق خواهیم شد . یا علی
ناشناس
سلام
اینکه خلاصهی داستان و رمان ها رو مینویسید خیلی جالبه استفاده کردم
نیایش
کتاب داستانش بهتره
حامد
به نظر من رمان پیرمردو دریا یکی از بهترین رمان های نو جوانی من بود
پدرام
پیرمرد ماهیگیر نماد یک قهرمان شکست خورده است؛ پیرمرد مثل تمام انسانها با سرنوشت (کوسه ماهی) و زندگی که هم دوستداشتنی است و هم مورد نفرت (دریا) به مبارزه برمیخیزد. موردی که باعث شکست سانتیاگو میشود چیزی نیست به جز غرور او...
امیرعلی
اره پیرمرد خیلی بدبخته
رضا
تو این داستان نبود پسرک به اندازه حضور پیرمرد مهمه و اینکه زندگی پیرمردو خسته کرده بود ولی پسرک و عشق به صیادی رو به پیر مرد داده بود کلا نمادی از زندگی انسان هستش البته اونایی گه میجنگن
زهرا
باسلام سپاس فراوان خلاصه وچکیده ی داستان واقعامفید فایده بود...دستمریزاد..
نجف
سلام
نجف
ماهیگیر، استاد عرفان است و ماهی کسی است که مستعد آموختن علوم و فنون عرفانی است. ماهی نماد عارف است. مولانا جلاالدین بلخی می گوید: هر که جز ماهی ز آبش سیر شد. یا سعدی شیخ اجل می گوید: او می کشد قلاب را...
در داستان پیرمرد و دریا مجددا از عرفان دینی الگو برداری شده است. مجددا پیرمرد همان پیر است و ماهی نماد عارف بودن است. نیزه ماهی نماد جنگنجویی و قدرت سرکشی و تسلیم نشدن مرید است . مانند پولس رسول که سرانجام توسط مسیح رام شد . استفاده از طعمه ساردین تازه توسط پیرمرد برای صید ماهی یعنی استفاده از کلامی نو برای دل بردن . نیزه ماهی ساردین را می بلعد اما تقلای او بی فایده است. سانتیاگو تقلای ماهی برای فرار را درک می کند و از روی ترحم او را برادر خطاب می کند .
گفتنی است که ماهیی که او صید می کند شب هنگام در تاریکی توسط کوسه ها «اربابان مذاهب» دریده می شود. پیرمرد وقتی به ساحل می رسد دکل قایق خود رو مانند مسیح تا بالای تپه به دوش می کشد و با دستانی باز چون مصلوب شدگان در بستر می افتد . وقتی صبح می شود مردم چیزی جز اسکلتی مجهول از ماهیی عظیم الجثه نمی بینند. آنها حقیقت را نمی بینند . حتی تصور می کنند که آن ماهی نیز کوسه بوده است . ماهیی که هیچکس لیاقت خوردن آن را نداشت . هر ماهیگیری عاقبت تنها می شود و صید او بی فایده است . چنین است که بسیاری گرسنه حقیقت هستند اما لیاقت بلعیدن حقیقت را ندارند . حقیقت منحصر بفرد است . فقط به فکر از ذهن سانتیاگو رد می شود که اگر این ماهی به بازار برده شود چه معامله ای می شود . این فقط یک فکر بود او در دام این فکر نیفتاد .
مریم
با خوندن خلاصه این رمان یاد جوونیا و دوران دانشجوییم افتادم.. منبع درسیمون بود. خوندمش ولی با استرس ☺
نگین
با سلام. من این داستان را نخواندم.بلکه جویدم! خیلی زیبا بود.همچنان که به دنبال نمادهای داستان می گشتم نظر دوستان کمک زیادی کرد تا درک بهتری از داستان داشته باشم. فقط در این بین نماد کودک( که بسیار دلسوز بود نسبت به پیرمرد) و ساحل( که پیرمرد خودش را مدام نکوهش میکرد از این بابت که دلیل از بین رفتن ماهی دور شدنش از ساحل است) اشاره ای نشده است.
اینجا منظور از کودک: همان امید است.
ساحل: همان مقصد و به عبارتی همان مقصود است. و مقصود همان مسیری ست که هدف به انجام رسیده( ماهی شکار شده) در آن ساری و جاری و نافذ می شود. وقتی ذهن پیرمرد از هدف والایش ( ذات صید کردن) به هدفی افول پذیر تر ( مبلغ ماهی و اینکه چند نفر را سیر می کند) درگیر می شود، بنابراین از هدف والا و متعالی که همان ساحل مقصود( چیستم؟ کیستم؟ بهر چه آمده ام ها) دور می شود. با این حال شکست مفهومی ندارد و همانطور که در انتهای داستان میبینیم امید به فردایی بهتر و تلاش برای رسیدن به اون به زیبایی به تصویر کشیده شده است.
Mobin
بچه ها می تونیم از این رمان چه نتیجه ای بگیرین..لطفا با دقت و درست به من گزارش دهید.اگر لطف می شود از نظر خود انسان ها هم دربارهی نتیجه اش برایم بفرستید...خیلی ممنون می شوم از همکاریتون😘
Mobin
ببخشیدمنظور پیر مرد از دوباره خواب های شیر ها را میبیند چیهه...
فرحناز میرقمی زاده
به نظر من منظور داستان این پیام را می رساند که آنچه از نظر ساده لوحان یک شور بختی است از نظر عالمان یک پیروزی بزرگ به حساب میآید انسان تلاشگر کهنسالی که هر چند علی الظاهر از دید ساده لوحان نیازمند به دیگران است،ولی تنها و با شجاعت دل به دریای بزرگ و زیبا و خطرناک میزند با اتفاقات به تنهایی میجنگد قویتر از خودش را مغلوب خود میکند از قدرت جسمانی و روحی روانی خوبی برخوردار است وانچه جوانتر ها نمی دانند و نمیتوانند،او از آن استعداد و بلوغ ذهنی به خوبی برخوردار است .برایش مهم نیست حاصل دسترنجش خوراک کوسه ها شده مهم برای او فایق امدن بر مشکلات و خطر کردن و دل به دریا زدن و پیروز میدان شدن است،که میتواند از عهده ی آن براید، آنچه جوانان و خام تر ها از رویارویی آن وحشت دارند و می گریزند. اما آنچه پیرمرد را آزار میدهد،فقط یک احساس ذهنی کاملا طبیعی است وان حس تنهایی دوران کهولت است که آن هم از طریق دوست شدن با نوجوانی این خلا را کاملا پر کرده است .در واقع یک بده بستانی عادلانه و دو طرفه بین واگذاری علم و تجربه و شهامت و تلاش یک کهنسال به یک نوجوان و در عرض گرفتن حس گرمی و پویایی و امید و اشتیاق به زندگی از یک نوجوان و پیدایش یک ارتباط منطقی و عادلانه بین دو انسان عادی با دنیا و زمان متفاوت است،آنچه از دید افراد معمولی و سطحی بدبختی است ،از دید انسان معنانگر یک خوشبختی و شانسی بزرگ به حساب می آید.
ادهم
چرا پیرمرد به خاطر قربانی کردن ماهی خود را سرزنش میکند ؟؟؟
Pariya
سلام
من این رمان رو خوندم ولی خیلی برای من جالب نبود وبه نظر من درپایان داستان پیرمرد به جای شکست باید پیروز میشد چون او تمام تلاشش را کرده بود
حسن
با سلام این داستان شاید زندگی خیلی از ما باشد که سالها تلاش میکنم از خطرات زیادی گذر میکنم ولی وقتی به انتهای زندگی میرسیم دستمون خالیست.
فاز
بستگی به مترجمش داره با مترجم طاهره وطن پیشنهاد میکنم نگیرید
زینب آریا
سلام
کتاب بسیار عمیق و عالی بود و بعد از خواندن این کتاب واقعا اون را مستحق جایزه نوبل دونستم.
این کتاب و چالش پیرمرد نشون میده که افراد موفق خیلی تلاش می کنند و با تلاش طاقت فرسا و کشنده به آرزوهای بزرگشون جامعه عمل می پوشونن اما بهره آن تلاش نصیب دیگران میشود و فرد ساعی فقط کف و سوت و هورا دریافت میکند که این کفها و سوتها و هوراها قطعا برایش نه اب دارد و نه نان.
و این است حاصل زندگی در دنیایی که پر است از اجزا و اضداد.
Hana
به نظر من این حقیقت زندگیه اگه پیر مرد برمیگشت و ماهی هم سالم بود داستان خیلی کلیشه ایی میشد اما الان پیر مرد همزمان دوتا حس متضاد باهم تجربه کرده مثل خیلی از موقعیت های زندگیمون تهش همیشه برد نیست اون تلاشی که میکنی و وقتی بر میگردی به اون لحظه احساس کم کاری نمیکنی احساس نمیکنی باید تلاش بیشتری میکردی. در واقع مدیون خودت نیستی و حسرت نمیخوری .
رضا
پیرمرد پرتلاش و بدنبال هدف بود که این بخش عالیه، ولی پیشبینی نکرده بود که چطور بعداز دستیابی به هدفش ازش نگهداری و استفاده کنه یعنی آب در هونگ کوبیدن، کاری که خیلیها امروزه انجام میدن
Saber hamzee
( که بسیار دلسوز بود نسبت به پیرمرد) و ساحل( که پیرمرد خودش را مدام نکوهش میکرد از این بابت که دلیل از بین رفتن ماهی دور شدنش از ساحل است) اشاره ای نشده است. اینجا منظور از کودک: همان امید است. ساحل: همان مقصد و به عبارتی همان مقصود است. و مقصود همان مسیری ست که هدف به انجام رسیده( ماهی شکار شده) در آن ساری و جاری و نافذ می شود. وقتی ذهن پیرمرد از هدف والایش ( ذات صید کردن) به هدفی افول پذیر تر ( مبلغ ماهی و اینکه چند نفر را سیر می کند) درگیر می شود، بنابراین از هدف والا و متعالی که همان ساحل مقصود( چیستم؟ کیستم؟ بهر چه آمده ام ها) دور می شود. با این حال شکست مفهومی ندارد و همانطور که در انتهای داستان میبینیم امید به فردایی بهتر و تلاش برای رسیدن به اون به زیبایی به تصویر کشیده شده است.
ماهک
سلام:ازنظرمنداستانیجالباستولیبایدخیلیبهنکاتشومفهومشتوجهکردخیلیسختمیشهفهمیدبایدچنددورحتمابخونیمتابفهمیمشولینظرمنایناستکهداستانیجالبومفهومیبودممنونمازتون🥲🤍
پارسا
سلام
به نظر من این رمان به صورت نمادین تصویری از زندگی را نشان میدهد؛ پیرمرد میتواند نماد هر یک از ما در زندگی باشد و شکار ماهی هم هدفی که ما داریم؛ هر چقدر زندگی ناعادلانه باشد ولی ما باید همه تلاشمان را برای رسیدن به هدف انجام بدهیم.