خلاصه و نقد رمان جنگ و صلح اثر لئو تولستوی
رمان جنگ و صلح نوشتهی لئو تولستوی نویسنده مشهور روسی است، این کتاب یکی از مهمترین رمانهای ادبی جهان به شمار میرود. جنگ و صلح یک رمان نسبتاً طولانی است و مشتمل بر چهار جلد است. تولستوی در این رمان به جنگهای روسیه و فرانسه در خلال سالهای ۱۸۲۰-۱۸۰۵ و همچنین زندگی پنج خانواده اشرافی روس در این ۱۵ سال میپردازد. من این کتاب را با ترجمهی آقای محمدرضا سرشار در کتابراه خواندم در این نوشتار قصد دارم اندکی درباره آن بنویسم.
خلاصه رمان جنگ و صلح اثر لئو تولستوی
پنج خانواده اشرافی روس که عمدتا در این داستان حضور دارند عبارتند از: کنت بالکونسکی بزرگ، پسرش آندره و دخترش ماریا / کنت رستوف، همسرش، پسرش نیکلای، دخترش ناتاشا / کنت بزوخف و پسرش پییر / واسیلی کوراگین، پسرش آناتول و دخترش هلن / آنا میخاییلونا و پسرش بوریس.
داستان از یک میهمانی اشرافی در پترزبورگ آغاز میشود که اکثر شخصیتهای داستان در آن حضور دارند؛ همه جا صحبت از حملهی ناپلئون به کشورهای اروپایی است و اینکه ارتش روسیه برای حمایت از اروپا (در برابر فرانسه) به ارتش اتریش ملحق شده است. پییر جوانی ساده و صریحاللهجهای است که به امر پدرش، کنت بزوخف ثروتمند (که در بستر مرگ است) برای یافتن کار به پترزبورگ آمده است و مدتی است که در منزل واسیلی کوراگین اقامت دارد و با پسر عیاش او، آناتول وقت میگذراند. پییر همچنین دوست صمیمی شاهزاده آندره است؛ با اینکه ناپلئون با کشور آنها در حال جنگ است هر دو آنها معتقدند که ناپلئون انسان بزرگی است و در دل او را تحسین میکنند. شاهزاده آندره در حالی که همسرش (لیزا) باردار است قرار است به جبهه نبرد اعزام شود؛ پس به همراه همسرش به نزد پدر و خواهرش ماریا میرود و همسرش را به آنها میسپرد، بالکونسکی بزرگ که به سختگیری شهرت دارد، در نامهای به فرماندهی ارتش، سفارش میکند مأموریتهای جدی را به پسرش بدهند و به پسرش سفارش میکند که در جنگ او را سرشکسته نکند.
از سویی دیگر و پس از ماجراهای بسیار، کنت بزوخف میمیرد و تمام ثروتش را برای پسر نامشروعش پییر به ارث میگذارد و واسیلی کوراگین با مکر و حیله، کاری میکند پییر با دخترش هلن ازدواج کند و برای پسرش آناتول، شاهزاده ماریا (دختر تقریباً زشت، ولی پرهیزکارِ بالکونسکی بزرگ و ثروتمند) را خواستگاری میکند، درخواستی که توسط بالکونسکی بزرگ و دخترش ماریا رد میشود. در جبهه نبرد، نیکلای، بوریس و آندره هر کدام در قسمتی از ارتش روسیه مشغول هستند؛ نیکلای دلش میخواهد فقط در جنگ باشد و بجنگد اما بوریس برخلاف او معتقد است که باید ترقی کند و دنبال این است که آجودان یکی از فرماندهان شود تا از جنگ دور باشد و پیشرفت کند. در ادامه شورای جنگ تصمیم میگیرند به قوای ناپلئون حمله کنند؛ در میدان نبرد، آندره گُردانش را به جلو هدایت میکند و به دل توپهای فرانسویها میزند، اما در همین حین چماق سنگینی بر سرش میخورد و بیهوش به زمین میافتد. بعد از اتمام نبرد، ناپلئون و ملازمینش که درحال بازدید از میدان نبرد هستند، پیکر شاهزاده آندره را میبینند و اول گمان میکنند که او مرده است؛ اما بعد متوجه میشوند که او زخمی است و دستور انتقالش به بیمارستان را میدهند؛ بدین ترتیب آندره اسیر میشود. در همین حال دیری نمیپاید که هلن به همسر خود (پییر) خیانت میکند و پییر با رقیب خود دوئل کرده و در مبارزه پیروز میشود، اما پییر مقصر اصلی این اتفاق را همسرش میداند، بنابراین نسبت به او دلسرد شده، نیمی از اموالش را به او بخشیده و او را ترک میکند.
چند ماه بعد، درست در روزی که آندره از اسارت آزاد شده و به خانه برمیگردد، همسر او لیزا وضع حمل میکند و پسری به نام نیکلای به دنیا میآورد و خود در همان وقت میمیرد. پییر در مسیر برگشت به طور تصادفی با پیرمردی برخورد میکند که ظاهری معنوی دارد و پییر را به فراماسونری دعوت می کند تا روی سعادت و خوشبختی را ببیند؛ پییر مجذوب صحبتهای او شده و عضو این فرقه میشود. در این میان آتش جنگ داغتر میشود و ناپلئون به مرزهای روسیه میرسد، به همین دلیل بالکونسکی بزرگ در چند استان مسئول بسیج قوای ذخیره میشود؛ همچنین ماریا پسر آندره را زیر بال و پر خود میگیرد و مشغول تربیت کردن او میشود و خود آندره نیز ملکی در زمینهای پدریاش بنا کرده و بیشتر وقتش را آنجا میگذراند. همچنین پییر نیز تحت تاثیر تعایم فرقهی جدیدی که به آن گرویده است، سعی میکند در املاکش اقداماتی اصلاحی را به نفع رعیتها شروع کند؛ کاری که با وجود پیشکارش خوب پیش نمیرود. پییر در راه بازگشت از املاکش سری به آندره میزند و افکار، رویاها و برنامههایش را با آندره در میان میگذارد. اما آندره با عقاید او چندان موافق نیست. یکبار آندره برای کار اداری به خانه کنت رستوف میرود و با دیدن ناتاشا به او علاقمند میشود، از سوی دیگر پدر آندره چندان با این ازدواج موافق نیست و در برابر اصرار آندره به او میگوید که یک سال برای معالجه به خارج برود و اگر بعد از یک سال باز هم خواست با ناتاشا ازدواج کند از نظر او مانعی ندارد؛ آندره این مسئله را با ناتاشا در میان میگذارد و میگوید در مدت این یک سال، ناتاشا اگر بخواهد میتواند با فرد دیگری ازدواج کند.
مدتی بعد استاد فراماسونری پییر میمیرد و ادامهی زندگی برای پییر به لحاظ روحی سخت میشود. در این میان ناتاشا که همراه خانواده در یک اپرا شرکت کرده است، آناتول (پسر واسیلی) را میبیند و آناتول به او اظهار عشق میکند؛ ناتاشا او را میپسندد و در حالت بحران روحی دوری از نامزدش (آندره) به روابطش با او ادامه میدهد. آناتول یک نقشه فرار طراحی میکند و سعی میکند همراه ناتاشا از شهر فرار کند، اما در شب فرار، نقشه خراب شده و آناتول متواری میشود. این خبر پخش میشود و ناتاشا سرخورده و افسرده میشود؛ چند ماه بعد که آندره از سفر یک سالهاش باز میگردد، ماجرای خبر رسوایی آناتول و نامزدش ناتاشا را میشنود. آندره تصمیم میگیرد دیگر با ناتاشا ازدواج نکند اما کینهی آناتول را به دل میگیرد و سعی در انتقام گرفتن از او را دارد.
با شروع مجدد جنگ، آندره دوباره به جبهههای نبرد با ناپلئون میرود. قوای متحد ناپلئون با گذشتن او از مرز روسیه، به طور مستقیم با این کشور وارد جنگ میشوند؛ روسها نیز به دلیل قدرت ارتش ناپلئون تصمیم میگیرند دائم در خاک خود عقبنشینی کنند تا اینکه ناپلئون به نزدیکی مسکو میرسد. در زمانی که ارتش ناپلئون به نزدیکی املاک بالکونسکی بزرگ (در نزدیکی مسکو) آنها میرسد، بالکونسکی بزرگ میمیرد و ماریا تنها میشود. نیکلای رستوف که به طور اتفاقی برای ماموریت به آن منطقه آمده است به ماریا برای اسبابکشی و دور شدن از مسکو کمک میکند و همانجا احساس میکند که به ماریا علاقمند شده است.
در همین حال ارتش روسیه با شکستها و عقبنشینی بیشتر، مسکو را بیدفاع رها کرده و همه اطلاع میدهد تا مسکو را ترک کنند؛ همهی اهالی مسکو از جمله خانواده رستوف از مسکو اسبابکشی میکنند. پییر اما در شهر میماند و به خیال خود در پی آن است که ناپلئون را ترور کند، اما دیری نمیپاید که توسط فرانسویها در مسکو دستگیر و اسیر میشود. هنگامی که ناپلئون به مسکو میرسد، هیچ یک از نجبای مسکو نیستند که برای دیدار او بیایند. در یکی از نبردها آندره به شدت زخمی میشود و هنگامی که در بیمارستان به هوش میآید به طور اتفاقی میفهمد هم تختیاش آناتول است که زخمی شده و یکی از پاهایش را از دست داده است؛ برای همین آندره نیز از گناه او گذشته و انتقام را فراموش میکند. هنگامی که خانوادهی رستوف در حال ترک مسکو هستند تصادفاً در راه با مجروحانی همراه میشوند که یکی از آنها آندره است. ناتاشا وقتی این موضوع را میفهمد شب و روز به پرستاری از او میپردازد، آندره که گاه و بیگاه به هوش میآید، ناتاشا را میبیند و او را میبخشد، اما حالش روز به روز بدتر شده و درنهایت میمیرد. با شروع زمستان، ناپلئون مسکو را تخلیه میکند و در نامهای به فرمانده ارتش روسیه تقاضای صلح میکند، اما فرمانده ارتش روسیه آن را رد میکند؛ با شروع یخبندان در روسیه، ارتش فرانسه هر روز بیشتر تحلیل رفته و از یخبندان و کمبود آذوقه رفته رفته متلاشی میشود. فرانسویها اینک میگریزند و ارتش روسیه آنها را تعقیب میکند، در یکی از این تعقیب و گریزها پییر به همراه اسیران دیگر از دست فرانسویها آزاد میشود؛ پییر بعد از آزادی به مدت سه ماه بیمار میشود و بعد مدتها به مسکو بازمیگردد، سرانجام او به ناتاشا ابراز علاقه کرده و با وی ازدواج میکند. از هنگام مرگ آندره، بین ماریا و ناتاشا دوستی عمیقی به وجود میآید؛ همین دوستی بعدها باعث میشود که نیکلای هم با ماریا ازدواج کند و خانواده رستوف در املاک بالکونسکی ساکن شوند.
اما نکات داستان جنگ و صلح که از نظر من جالب توجه بودهاند شامل موارد زیر هستند:
- یکی از نکتههای اصلی که در این رمان به آن پرداخته شده است، بیهودگی جنگهای مکرر و به دنبال آن صلحهای ناپایدار است؛ جنگهایی که به جز کشتن و کشته شدن هیچ دستاوردی ندارد، مگر ویرانی؛ از این رو میتوان رمان جنگ و صلح را یک اثر در مذمت جنگ یا ضدجنگ نامید.
-
ضرب المثل «گهی زین به پشت و گهی پشت به زین» در این داستان به خوبی نمایان است، مثلا در جریان فتح مسکو، ارتش فرانسه دست بالا را دارد و ارتش روسیه مغلوب است؛ حال آنکه با زمستان و یخبندان همهی معادلات عوض میشود؛ گویی تولستوی به طور ضمنی در داستان این نکته را که «همه چیز نسبی است» به خواننده متذکر میشود.
-
آندره بالکونسکی یکی از شخصیتهای محوری داستان است و دارای صفات اخلاقی پسندیده همانند شجاعت، صبر، وقار و… است؛ چیزی که در مورد آندره جالب است این است که شخصیت او در طول داستان تکامل پیدا میکند؛ گویی آندره با خواننده داستان همراه میشود و همچنان که اطلاعات خواننده از او و محیط پیرامونش بیشتر میشود، خود آندره نیز با توجه به این اطلاعات تجارب تازهای کسب میکند و شخصیتش کاملتر میشود؛ برای مثال در ابتدای داستان، آندره شخصیت ناپلئون را ستایش میکند، اما در میدان نبرد و با دیدن ناپلئون، به ناگاه این شیفتگی، رنگ میبازد؛ یا درخصوص گرفتن انتقام از آناتول، وقتی آندره که او را زخمی و مجروح میبیند، کینهی گذشته را فراموش میکند و او را میبخشد.
-
پییر نیز یکی دیگر از شخصیتهای محوری رمان جنگ و صلح است، برخلاف آندره، او صفات مثبت اخلاقی زیادی ندارد و فاقد شخصیت واحد است؛ چیزی که شاید ریشه در گذشتهی او داشته باشد. پییر در سرتاسر داستان میکوشد تا هدفی بزرگ در زندگی برای خود داشته باشد؛ چیزی که بتواند به آن افتخار کند و باعث شهرتش شود؛ تلاشی که به نظر میرسد به خاطر محو کردن گذشتهی نهچندان افتخارآمیز او (فرزند نامشروع یک کنت مشهور) باشد.
-
بالکونسکی بزرگ (پدر آندره) شخصیتی است که در داستان فردی سختگیر نشان داده میشود که اکثر صحبتها و نصایحاش با نیش و کنایه همراه است؛ اما نباید فراموش کرد که نصیحتهای او از روی دلسوزی و حاصل دید عمیق و تجربهای است که او در زندگی دارد.
-
بدون شک میتوان گفت که ماریا بالکونسکی مهربانترین شخصیت داستان است، او برای برادرزادهاش (که مادرش را از دست داده) همچون مادری دلسوز است، دختری خوب برای پدر و درنهایت خواهری مهربان برای آندره است، او شخصیت والایی دارد که بدون چشمداشت به همه نیکی میکند.
-
واسیلی کوراگین از شخصیتهای منفی داستان است و به نوعی مکارترین فردی است که در داستان با او روبرو میشویم؛ او همیشه برای بدست آوردن ثروت از هیچ نقشه و حیلهای فروگذار نمیکند، اما در دنیایی که لئو تولستوی خالق آن است، نتایج نقشهها و شرایط، هیچگاه با خواستههای او هماهنگ نیست و واسیلی هیچوقت نتیجه مطلوب و قابل انتظارش را نمیگیرد.
-
یکی دیگر از شخصیتهای منفی داستان آناتول کوراگین (پسر واسیلی) است؛ فردی در داستان شخصیتی عیاش و خوشگذران معرفی میشود؛ به عبارت دیگر به قول سعدی «فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد.» اما در انتهای رمان جنگ و صلح، از منظر آندره میبینیم که به نوعی آناتول جزای کارهای بد خود را میبیند و یک پای خود را در جنگ از دست میدهد.
- به عنوان نکتهی آخر، در روزگاری که تمام چیزها کمعمق شدهاند و چیزهای سطحی و سهلالوصول محبوب شدهاند (از غذاهای فستفود گرفته تا مطالب یک پاراگرافی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشود)؛ خواندن رمان نسبتا طولانی «جنگ و صلح» میتواند لذتی دوچندان داشته باشد و کمی ما را از روزمرگیها برهاند.
آیا شما نیز رمان جنگ و صلح اثر لئو تولستوی را خواندهاید؟ خوشحال میشوم که دیدگاههای خود را درباره این رمان، از طریق ارسال نظر با من و سایر خوانندگان این نوشته درمیان بگذارید.
برچسبها:مرتضی اسدی،معرفی کتاب،خلاصه داستان جنگ و صلح،نقد جنگ و صلح،نقد جنگ صلح تولستوی،بهترین ترجمه کتاب جنگ و صلح،خلاصه جنگ و صلح،
نظرات
پری هسته ای
از پنج کتاب فوق فقط یکی را نخوانده ام. به دلیل فاصله زیاد از زمان مطالعه بسیار علاقمندم دوباره خلاصه هارت بخوانم واز آقای مرتضی اسدی بسیار سپاسگزارم. اول سالار مگس ها را خواهم خواند که خیلی دوستش داشتم ولی کوچکترین خاطره ای از رمان برایم نمانده. با سپاس فراوان.
احمد سهرابی
بنده فیلم جنگ و صلح را دیدم. مدت زمان فیلم سه ساعت و سی دقیقه دوبله شده فارسی بود. البته من از قبل با طرز تفکر تولستوی آشنا بوده ام بواسطه کتابهایی که از ایشان خوانده بودم. ۳۰ کیلو که گوجه بخرید نهایتا میتوانید ۵ کیلو رب از آن تهیه کنید. شاهکار ادبیات اروپا است بله درست است، چون تولستوی اسیر فلسفه بافی های کم عمق رنسانسی و پسا رنسانسی نمیشود. همه نهایت حرفش، نقطه شروع ابتدای بینش شرقی است و میگوید لطفا دست از هوس و حرص و غارت و فلسفه بافی دکارتی و کانتی و .. بردارید و واقعیت ها و حقایق را با کارد دکارتی تکه پاره نکنید .. صبر کنید ، تقوا داشته باشید، بهترین عمل ، بی عملی است - همان چیزی که چینیان به آن وو وی میگویند- ایران من ۸۰۰۰ سال قدمت دارد ادبیات ما در شاهنامه با سلسله پیشدادیان و معرفی نخستین انسان آغاز میشود. تولستوی در معرفی شخصیتها و ارزشهای اخلاقی کم عمق است البته طفلک خودش آدم خوبی است اما محیط اطرافش و فرهنگ آبا اجدادی اش و تمدن اروپایی کم عمق است . اینها ۲۰۰۰ سال پیش در اروپا و روسیه یا بصورت وایکینگ های غارتگر بودند یا در جرگه اقوام وحشی ژرمن و فرانک بودند که به معنی صحیح کلمه رام نشده بودند.
بهار
سلام و تشکر از خلاصه داستان زیبایی که گذاشتید. البته من با قضیه افتخار کردن به خود به واسطه مرزهای جغرافیایی که دوستان اشاره کردند موافق نیستم.
شخاب
سلام من قصد دادم کتاب رو بصورت فیزیکی تهیه کنم ولی چون آشنایی با مترجمین کتاب ندارم که کدوم بهترین ترجمه را دارن؛مثلا من کتاب جنایات و مکافات رو با ترجمه محمد صادق بسط الشیخ خریدم که متاسفانه هم در املا و هم در جمله بندی دارای ایراداتی هست که یکم از کیفیت کتاب کم میکنه میخام اگ هزینه میکنم یه کتاب کم نقص و از لحاظ رسا بودن مفهوم گیر بیارم که اگ دوستان کسی میتونه راهنمایی کنه ممنون میشم منتظر پاسخ هایتان هستم
محمدرضا
من ترجمه ی آقای کاظم انصاری انتشارات امیر کبیر را خوانده ام . ترجمه ی بسیار روان و خوبی است .
برخی از مطالب جالب کتاب را ( البته از نظر من ) برایتان آماده کرده ام که تقدیمتان می کنم :
ص 114 – چنانکه استرن می گوید : " ما کسانی را که به آنان نیکی می کنیم بیش از آنها که به ما نیکی می کنند دوست داریم ."
ص 361 – این محیط می گفت : " از دقائق خوشبختی استفاده کن ! بگذار تو را دوست داشته باشند و خود نیز کسی را دوست داشته باش ! تنها این مساله یگانه واقعیت جهان است ، باقی هر چه هست بیهوده و مهمل است ما در اینجا فقط به این کار مشغولیم . "
ص 478 – ( پی یر : ) " ... هر اصلاح متکی به زور مردود و سزاوار ملامت است ، زیرا تا زمانی که مردم چنین هستند که می بینیم به هیچوجه با اینطریق زشتی و فساد اصلاح نخواهد شد . اصولا عقل و خرد به زور و قدرت نیازی ندارد . ..."
ص 675 – در حوادث تاریخی مردان به اصطلاح بزرگ فقط برچسبانی هستند که برای نامیدن این حوادث به کار می روند و مانند برچسبها کمتر از هر چیز با خود آن حوادث ارتباط دارند .
هریک از اعمال ایشان که در نظر خودشان ارادی و اختیاری جلوه می کند به مفهوم تاریخی به هیچ وجه ارادی و اختیاری نیست بلکه با تمام جریان تاریخ ارتباط دارد و از روز ازل مقدر شده است .
ص 695 – ناپلئون گفت : " ولی جود کلیسا و صومعه ی بسیار همیشه نشانه عقب ماندگی یک ملت است . "
ص 795 - ... و به همین ترتیب تمام آن افراد بیشماری که در این جنگ شرکت داشتند به پیروی از نظریات ، عادات ، شرایط محیط و هدفهای شخصی خویش فعالیت می کردند . ... می پنداشتند که میدانند چه میکنند و آنچه انجام می دهند برای خودشان و به اراده ی خودشان انجام می پذیرد ، در صورتیکه همه آلت بی اراده ی تاریخ بودند و اعمالی را به جا می آوردند که نتیجه اش از نظر ایشان پنهان بود ولی برای ما آشکار است . آری چنین است سرنوشت تغییرناپذیر تمام مصادر امور اجتماعی و هرقدر مقام بالاتری را در طبقه بندی اجتماعی داشته باشند به همان نسبت آزادی ایشان کمتر است.
ص 895 – خصلت جنگجویان : فقدان آزادی یعنی انضباط ، بیکاری ، جهل ، بی رحمی ، فساد و میخوارگی است . با این حال این طبقه مورد احترام همگان است . تمام امپراطوران ، بجز امپراطور چین ، لباس رزم می پوشند و به هر کس که بیشتر آدم کشته باشد ، پاداش زیادتری می دهند .
ص 871 – ( ناپلئون : ) ... آیا می دانید که هنر جنگ چیست ؟ هنر جنگ عبارت از آن است که انسان در لحظه ی معینی از دشمن نیرومندتر باشد . همین !"
ص 910 – ... فقط در صورتیکه واحدهای بی نهایت کوچک ( به اصطلاح ریاضی دیفرانسیل تاریخ ) یعنی تمایلات تمام مردم را که منشا و هدف واحدی دارد ، مورد مطالعه قرار دهیم و بر علم محاسبه انتگرال ( یعنی جمع بندی واحدهای بی نهایت کوچک ) مسلط باشیم ، می توانیم به درک قوانین تاریخ امیدوار باشیم .
ص 992 - ... پی یر در آن موقع ناگهان دریافت که ارزش ثروت و قدرت و زندگی و آنچه مردم با چنین سعی و مجاهدت در راه تحصیل و نگهداری آن می کوشند ، در صورتی که اینها اصولا ارزشی داشته باشند ، همانا لذتی است که آدمی هنگام چشم پوشیدن از آنها احساس می کند .
ص 1037 – در حوادث تاریخی قانونی که ما را از چشیدن میوه درخت معرفت منع می کند از همه جا آشکارتر مشاهده می شود . تنها فعالیت ناآگاهانه ثمراتی ببار می آورد . آنکس که در یک حادثه تاریخی نقشی را بازی می کند هرگز مفهوم و اهمیت آن را درک نمی کند . و چنانچه در راه درک آن کوشش نماید فعالیت وی محکوم به بی ثمری خواهد شد .
ص 1207 - بشر دوست ترین فرماندهان قشون روس ، حتی فرانسویانی که در خدمت روسیان بودند نیز نمی توانستند برای اسیران کاری انجام دهند . همان بدبختی و مصایبی که ارتش روس دچار آن بود فرانسویان را نابود می ساخت . چگونه می توانستند خوراک و پوشاک سربازان گرسنه ای را که وجودشان ضروری بود ببرند و به فرانسویان اسیری که اگر زیان آور و منفور و گناهکار نبودند لااقل وجودشان ضروری نمی نمود ، بدهند ؟ ( ! )
ص 1243 – هر کس تصور نماید که زندگی بشر را ممکن است با اصول عقل و منطق اداره کرد ، امکان زندگی را نفی می نماید .
ص 1248 – ناپلئون به آن اندازه که تمام اطرافیانش او را برای قبول مسئولیت حوادثی که انجام گرفته بود و یا بعدا می بایست انجام گیرد آماده می ساختند خود در راه آمادگی خویشتن برای ایفای نقش خود کوشش نمی کرد .
ص 1321 – 1 – قدرت چیست ؟ 2 – چه نیرویی حرکت ملتها را بوجود می آورد ؟
1 – قدرت عبارت از رابطه شخص معینی با اشخاص دیگر است که در طی آن این شخص معین هر چه در فعالیت مشترکی که در حال وقوع است کمتر شرکت دارد به همان نسبت بیشتر به بیان عقاید و حدسیات و توضیح و استحسانات آن واقعه می پردازد .
2 – چنانکه مورخین تصور کرده اند حرکت ملتها را قدرت و فعالیت فکری و حتی ترکیب آن دو بوجود نمی آورد بلکه فعالیت تمام مردمی که در حادثه شرکت می کنند و همیشه چنان متحد می شوند که آنانکه بیشتر در حادثه مستقیما شریک هستند کمتر مسئولیت دارند موجد حرکت ملتهاست .
ذبیح اله احدی
من کتاب جنگ و صلح ترجمه آرزو خلجی مقیم را خوندم البته چند بار اقدام نا موفق به خوندن این کتاب داشتم ولی بخاطر شخصیت های بسیار زیادی که در این کتاب مطرح شده بیخیال از خوانش شدم ولی امسال کتاب و شخصیت های اون را بطور دقیقی دنبال کرده موفق به خوانش شدم.واقعا این رمان یک اثر بینظیر هستند👍👍👍
صفدر قلی
سلام
رابطه بین پرنس واسیلی و پی یر و بوریس و آنامیخاییلونا در بخش اول داستان که با یکدیگر درگیر چیست؟
وحیده
خیلی مهندسی کتاب رو خلاصه کردین
به نظرم خود تو لستوی هم از خلاصه شما لذت برد
ولی من توقع شنیدن مفاهیم بیشتری داشتم
من آثار یالوم رو خوندم و خیلی لذت بردم
فوق العاده خوندنی هست
ترکیب فلسفه و روانشناسی و ادبیات
نادر راجی
من نوشته شما درباره جنگ و صلح را خواندم و از شما تشکر میکنم چون نیاز به دانستن چنین مطلبی داشتم .کارتان تحسین برانگیز و بزرگ است آیا از روی کتاب میشود فهمید چرا فرانسه به روسیه لشگر کشید ؟مثلا برای انتقال توجه فرانسه از مسائل داخلی به خارحی
مهگل
درحال خواندن کتاب هستم گاهی چندبار برمیگردم وصفحات قبلی را مجددا بازخوانی میکنم خلاصه نوشته شما بسیار کمک موثری بود ازشما سپاسگزارم🌷
لیلا
سلام.یه توصیه به خانمها.من خودم کتاب صوتی دانلود می کنم.بعضی رایگان و بعضی خیلی ارزان.حد اقل در روز چهار ساعت کار خانه انجام می دهم با یک هدفون آن چهار ساعت را در واقع به مطالعه می گذرونم.خیلی عالیه.امتحان کنید.استفاده بهینه از وقت.
محمدرضا
اگر از دوستان کسی این مطلب تولستوی را درک می کند و توجیهی برای آن دارد بفرماید :
( کتاب جنگ و صلح ترجمه آقای کاظم انصاری : جلد 4 صفحه 1207 – سطر 9 : )
... بشر دوست ترین فرماندهان قشون روس ، حتی فرانسوویانی که در خدمت روسیان بودند ، نیز نمی توانستند برای اسیران کاری انجام دهند . همان بدبختی و مصایبی که ارتش روس دچار آن بود فرانسویان را نابود می ساخت . چگونه می توانستند خوراک و پوشاک سربازان گرسنه ای را که وجودشان ضروری بود ببرند و به فرانسویان اسیری که اگر زیان آور و منفور و گناهکار نبودند لااقل وجودشان ضروری نمی نمود ، بدهند ؟
به نظر حقیر که تمام فضایل تولستوی با این پاراگراف زیر سوال رفته است . لطفا مرا از بلاتکلیفی درآورده بگویید که اشتباه میکنم . بسیار ممنون خواهم بود .
زهره
اخرش معلوم نمیشه حرف پیر درسته یانیکلای روستوف?
ایا اون سونیای بدبخت نباید با دولوهوف ازدواج میکرد؟
هومن
با سلام و تشکر از شما
خواستم به اطلاع دوستان عزیز برسونم که بنده پس از سه ماه دست و پنجه نرم کردن با فیلم ۷ ساعت و ۲ دقیقه ای جنگ و صلح ساخته سرگئی بوندارچوک مفتخرم اعلام کنم که زیرنویس پارسی این اثر رو ترجمه کرده و همراه با لینک های دانلود فیلم با کیفیت های متنوع در کانالم آماده کردم.
آدرس کانال در تلگرام:
RevivedCinema@
هدی
با تشکر از خلاصه کتاب، به نظر من این اثر، بیش از وقایع داستان شخصیت ها هست و بیانگر این حقیقت که هر کس در چارچوب روحیات و شرایط خود، نسبت به انتخاب ها و رفتار های خود محق است. دالوهوف گرگ باران دیده ایست که ثروت قابل توجهی را از چنگ نیکلای رفاه زده آقا منش در می آورد. هلن از نعمت زیبایی و کیاست فراوان بهره مند همین قدرت زنانه کوراش کرده است و به سادگی هلاک می شود. سونیا سرمست و معتاد عشقی کودکانه و مسموم است و با عمر خود بهای آن را می پردازد.آندره مردی اندیشمند است ولی جسارت رفتاری کم او باعث شده است همواره از عشق خواهر و همسر و نامزد اش دور و کم بهره باشد. ماریا شریف و دوست داشتنی معجزه این داستان است که تا انتها شریف و ارزشمند می ماند و آنقدر قوی است که همه شرایط را با اصول خود هماهنگ میکند. و .... اگر اینگونه داستان ها را مطالعه نکنیم برای شناختن آدمها باید در زندگی واقعی با آنها مواجه شویم که نیازمند زمان بسیار است و گاها و بهای آن را نیز خواهیم پرداخت. اگر با امثال دالاهوف و آناتول نابود نشده باشیم.
عسل
یه کلام خطم کلام عالی
zana
تنها نكته منفى كتاب مرگ پرنس اندره
بود والبته فرصت طلبى پى ير مارمولك وسونياى
بدبخت
سینا
میشه گره داستان
نقطه اوج
نقطه تعلیق
گره گشایی در داستان رو بگید
ممنون میشم
سمیرا
سلام. من چند سال پیش این کتاب رو کامل خوندم. داستانش جذاب و جالب بود. بعلاوه بنظرم ما رو فرهنگ غالب روسیه در اون زمان اشنا میکنه. ارزش و اهمیت مهمانی های اعیانی و اهمیت پول و جهیزیه دختر برای افراد در هنگام ازدواج. کتاب خوب و بی نقصی بود اما بی اغراق وقتی بعنوان شاهکار ادبیات روسیه با شاهکار های ادبیات ایران مقایسه میکنم فاصله زیادی بینشون وجود داره. البته شاید اگه زبان اصلی ش رو بخونم بهتر باشه ولی به هر صورت از لحاظ مفهوم و معنا واقعا ادبیات ای ایران متمایز هستش.