خلاصه و نقد کتاب بایگانی همیشگی اثر ادوارد اسنودن

کتاب بایگانی همیشگی (عناوین دیگر: پرونده دائمی و Permanent Record) نوشته‌ی ادوارد اسنودن و منتشر شده در سال ۲۰۱۹ میلادی است. احتمالا اسم ادوارد اسنودن به گوشتان خورده است؛ کارمند سابق CIA و افشاگر کنونی. اسنودن در این کتاب به بیان خاطرات خود از کودکی تا بزرگسالی خود می‌پردازد و به نوعی اتفاقاتی را شرح می‌دهد که منجر به افشاگری جنجالی‌اش دربار‌ه‌ی شنود گسترده‌ی‌ مردم توسط سازمان‌های امنیتی آمریکا شده است. من این کتاب را با ترجمه‌ی علی مجتهدزاده در طاقچه خوانده‌ام و اکنون می‌خواهم کمی درباره‌ی آن بنویسم.

کتاب بایگانی همیشگی (Permanent Record) اثر ادوارد اسنودن

اسنودن کتاب را با خاطرات کودکی خود شروع می‌کند، وقتی که پدرش یک کمودور ۶۴ با خودش به خانه می‌آورد و این اولین مواجهه‌ی او با کامپیوتر بوده است. بعدها والدینش برای او یک کنسول نینتندو (همان که در ایران به میکرو معروف است) خریدند و او وقت زیادی برای بازی با آن صرف می‌کرد؛ یک روز وقتی که اسنودن برای تعمیر نینتندو به محل کار پدرش می‌رود، اولین بار نمایشگرها و صفحه‌کلیدهای زیادی می‌بیند و برای اولین بار برنامه‌نویسی را تجربه می‌کند. دوران نوجوانی اسنودن، همزمان با اینترنت دیال‌آپ و تالارهای BBS بوده است (چیزی شبیه تالار گفتگوهای فعلی)؛ اسنودن در خاطرات خود افرادی در تالارهای BBS، بدون چشم‌داشت و با مسئولیت‌پذیری و صداقت فراوان،‌ به پرسش‌های دیگران پاسخ می‌دادند را تحسین می‌کند (من BBS را تجربه نکرده‌ام، ولی به نظرم جامعه‌ی کاربری سایت reddit، شبیه به آن چیزی است که اسنودن در دهه ۹۰ میلادی با BBSها تجربه کرده است).

کتاب بایگانی همیشگی از ادوارد اسنودن

جوانی اسنودن با طلاق والدین، یک بیماری طولانی و رفتن به دانشگاه همراه می‌شود. در هنگام دانشگاه، او در یک شرکت کوچک دونفره هم برنامه‌نویسی می‌کند، در آن روزها حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر رخ می‌دهد و حس بدی که اسنودن از آن روز می‌گیرد، انگیزه‌ی او برای پیوستن به ارتش می‌شود؛ او در دوره‌ی آموزشی مجروح شده، از ارتش بیرون آمده و درخواست برای جذب در سازمان اطلاعاتی آمریکا را می‌دهد و جذب شرکت‌های خصوصی‌ای می‌شود که درواقع برای دولت کار می‌کند، در ادامه اسنودن، کارمند دولتی CIA می‌شود، جایی که در آن اسنادی را می‌بیند که به بهانه‌ی تروریسم، نظارت و جاسوسی گسترده از تمام اطلاعات مردم (به ویژه روی اینترنت) انجام می‌شود. سرانجام اسنودن در سال ۲۰۱۳ هزاران مدرک طبقه‌بندی شده‌ی آژانس امنیت ملی آمریکا را در اختیار روزنامه‌نگاران قرار داد و باعث شد این موضوعات در سطح بین‌المللی مورد توجه قرار گیرد. پس از این اتفاقات اسنودن به ناچار به روسیه پناهنده شد و تا به امروز در آنجا اقامت دارد.

نقد کتاب بایگانی همیشگی (Permanent Record) اثر ادوارد اسنودن
این کتاب به صورت زندگی‌نامه (اتوبیوگرافی) نوشته شده است و اسنودن در آن به شرح اتفاقات مهم زندگی‌اش می‌پردازد و بخش قابل توجهی از کتاب هم نظرات نویسنده درخصوص حریم‌خصوصی و نحوه‌ی شنود سازمان‌های اطلاعاتی از مردم است. اسنودن تلاش کرده تا مباحث و نکات فنی را به شیوه‌‌ای ساده بیان کند. در ابتدای کتاب اسنودن هدفش را از نوشتن این کتاب و افشاسازی‌ای که در سال ۲۰۱۳ انجام داد، اینگونه بیان می‌کند: «در ابتدا اینترنت محلی برای ابراز نظرات مختلف بود که با همدلی همراه بود، اما درنهایت شرکت‌ها سرویس‌های به ظاهر رایگانی ایجاد کردند و شروع به فروش اطلاعات استفاده‌کنندگان از این سرویس‌ها کردند، یکی از مشتری‌های این اطلاعات دولت‌ها بودند.» اسنودن هدف خود را از افشاگری مقابله با این شنود عنوان می‌کند. یکی از مفاهیمی که اسنودن در این کتاب روی آن تاکید می‌کند مفهوم متادیتا (meta data) است، چیزی که داده‌ی اصلی را توصیف می‌کند؛ به عنوان مثال یک تماس تلفنی را درنظر بگیرید، داده‌ی اصلی می‌شود همان صدایی که منتقل شده، اما متادیتا شامل زمان برقراری تماس، طول تماس، شماره‌های مبدأ و مقصد و جای هر کدام از طرفین روی نقشه است. ما اختیار چندانی بر متادیتای همراه محتوایتان نداریم، چون آن همیشه به صورت خودکار توسط دستگاه‌هایمان (موبایل، لپ‌تاپ و…) به شکلی منظم تولید و به سرورها ارسال می‌شود. متادیتا چیزی است که مورد توجه و علاقه‌ی آژانس‌های جاسوسی است. اسنودن در این کتاب راهکارهایی که خودش برای ناشناس ماندن در هنگام ارسال اسناد به خبرنگاران استفاده کرده است را شرح می‌دهد، استفاده از شبکه‌ی Tor و لینوکس Tails. در مجموع شاید موضوع حریم خصوصی در جامعه‌ای مثل جامعه‌ی ما که درگیر نیازهای اولیه‌ی زیستی است موضوعی لوکس به نظر برسد، اما خواندن این کتاب را به علاقمندان این حوزه پیشنهاد می‌کنم. در خاتمه به دو نقل قول از این کتاب بسنده می‌کنم:

هدف ادوارد اسنودن از نوشتن کتاب پرونده دائمی (Permanent Record)
این قسمت اشتراکاتی با کتاب مینیمالیسم دیجیتال اثر کارل نیوپورت دارد، اگر به این مباحث علاقمندید، نگاهی به نوشته‌ی معرفی کتاب مینیمالیسم دیجیتال اثر کارل نیوپورت بیاندازید.

آن زمان که من تازه با اینترنت آشنا شدم (دهه ۱۹۹۰)، این پدیده به کل چیز دیگری بود؛ جامعه‌ای بود بزرگ و بی حد و مرز؛ صدایی واحد که از دل میلیون‌ها آدم برمی‌خاست که دیگر در بند رسم، مرز، ملیت و قومیت نبودند و تو می‌توانستی در آن نامی دلخواه داشته باشی و تاریخ و باورهایت را خودت رقم بزنی. رقابت‌های اقتصادی و سیاسی در آن راه نیافته بود و اگرچه همه نقابی به چهره داشتند اما رعایت دیگری، فرهنگ اینترنت شده بود. شرکت ها خیلی زود فهمیدند که مردم در اینترنت، بیشتر از پول خرج کردن به اشتراک گذاری فکر می‌کنند و بهتر است روی همین میل مردم به ارتباطات انسانی سرمایه‌گذاری کنند، کم‌کم آن اینترنت خلاق و آفریننده فرو افتاد و بی‌شمار پایگاه اینترنتی زیبا، پیچیده و مستقل موجود در آن از هم پاشیدند. همه چیز ساده شد و دیگر کسی زحمت برپا کردن پایگاه اینترنتی شخصی را به خود نمی‌داد و دردسر نگهداری و هزینه‌های اضافی را نمی کشید؛ همه چیز خلاصه شد در باز کردن یک جیمیل و صفحه فیس‌بوک؛ همان سرمایه‌دارهایی که در ابتدای اینترنت نتوانسته بودند چیزی به ما بفروشند، حالا با قدرت بیشتر برگشتند، چون می‌دیدند حالا محصولی عرضه شده که همه حاضرند برایش پول بدهند؛ این محصول تازه، خود ما بودیم: چیزهای موردتوجه‌مان، کارهایمان، جاهایی که حضور داشتیم، خواسته ها و… هرچه از خودمان می‌گفتیم، دانسته یا نادانسته نظارت می‌شد و در خفا آن را می‌فروختند. از این روند نظارت، مدیران دولتی آزمندی حمایت می‌کردند که تشنه‌ی خبردار شدن از همه کارهای مردم جهان بودند و این حجم گسترده داده‌ها را با جان می‌پذیرفتند و ذخیره می‌کردند.

درس مهم ادوارد اسنودن از بازی سوپر ماریو (قارچ‌خور)

در این بازی، ماریو تنها می‌تواند به سمت راست برود و همه اتفاقات و دشمنانش هم از همان سو بر سرش می‌آیند؛ در تمام ۳۲ مرحله، ماریو در برابر آن چیزی می‌ایستد که در دنیای بازی کامپیوتری به آن «دیوار نامرئی» می‌گویند و اینجا معنی‌اش این بود که او نمی‌تواند راه رفته را برگردد. برای ماریو هیچ راه برگشتی در کار نبود و نمی‌توانست به عقب برگردد. شما هم نمی‌توانید. من هم نمی‌توانم. مسیر زندگی همیشه در یک جهت است: جهت گذار زمان. مهم نیست که تا کجاها پیش می‌رویم، این دیوار نامرئی پشت سر ماست و ما را از گذشته جدا می‌کند و ما را به سوی ناشناخته پیش می‌برد.

آیا شما نیز کتاب پرونده دائمی از اسنودن را خوانده‌اید؟ پس نظرتان را برای من و بقیه‌ی خوانندگان بنویسید!


برچسب‌ها:،،،،،،
مرتضی اسدی
مرتضی اسدی
سلام! من مرتضی اسدی هستم، یک توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و در این وبلاگ دست‌نوشته‌هایم را می‌نویسم.

نظرات


سینا

سلام. با توضیحات شما کتاب جالبی به نظر می‌رسه، می‌گذارم توی لیست کتابهایی که می‌خواهم بخوانم.